شهید نجف علی جان
بسمه تعالي
با درود به امام بزرگوار و سلام
بر امت شهيد پرور ایران
خدايا تو شاهد باش از همه دوست
داشتني ها گذشتم و به جبهه آمدم تا اسلام تو را ياري كنم و ياران تو را كمك كنم و در
اين راه كوچكترين دريغي نخواهم كرد.
دست از امام و رهبرم خميني كبير بر نخواهم داشت
خدايا تو شاهد باش كه اين حرف را از اعماق وجودم و از ته قلبم مي زنم و اگر تمام بدنم قطعه قطعه شود و تمام رگهايم بريده شود و تمام خونم قطره قطره در اين بيابان خشك و گرم خوزستان بريزد و اگر صد بار كشته شوم و دوباره زنده گردم دست از امام و رهبرم خميني كبير بر نخواهم داشت و به شما هم مي گويم كه امام را فراموش نكنيد به جبهه آمده ام تا به نداي "هل من ناصراً ينصرني" حسين زمان پاسخ بگويم و در اين راه اگر صد پاره شوم دست از اسلام برنخواهم داشت.
خانواده و بچه هايم براي من عزيزند پدرم براي من عزيز است دستش را مي بوسم اسلام به من آموخت كه دستش را ببوسم اسلامي كه خميني معرفي كرد برادرانم براي من عزيزند و نمي دانم چگونه خدمت هايشان را جبران كنم .
خدايا اگر مرا قبول كردي آنها را هم بيامرز تمام عزيزاني كه با من صحبت كرده و علاقه به من داشته اند عزيزند ولي اسلام از همه اينها برايم عزيزتر است.
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
به كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به كجا مي روم آخر ننمايي سخنم
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك چند روزي قفسي ساخته ام از بدنم
من به خود نامدم اينجا كه به خود باز روم آنكه اورد مرا باز برد در وطنم
به اين دنيا نمي توان دل بست ما به دنيا آمده ايم كه به دنيا دل نبنديم و اين روح انسان است كه مرغ ملكوت است و در اين قفس تن زنداني است زماني كه اين زنداني ازاد مي شود و پرواز به آسمانی اعلاء خداوندي مي كند كه از بدن خارج مي شود.
دل خوش باشيد كه اين قافله روانه
كربلاست