آخرین اخبار:

شهید اسمعیل هادیان

شهید اسمعیل هادیان

نام پدر: ابراهیم
تاریخ تولد: 1345/5/1
تاریخ شهادت: 1366/1/25
محل شهادت: ماهوت
مشاغل: ...........
محل تولد: لرستان - کوهدشت - کوهدشت
علت شهادت: ...........
محل دفن: بلوک: نام گلزار:بهشت زهرافاز1 شهر:لرستان - کوهدشت
بی قراری/تاملی بر زندگی شهید «اسماعیل هادیان»

در همان زمان کودکی با زمزمه دعای ندبه و نوای دلنشین آن که در منزلشان برگزار می شد، خو گرفت و آتش عشقش به حضرت صاحب الامر(عج) شعله ور گردید. ۶-۵ ساله بود که در ایام عزاداری سیدالشهداء (ع) لباس عزا بر تن کرده و در جمع عاشقان و متوسلین به اباعبدالله الحسین (ع) حاضرشده و قیافه جذابش در پیشاپیش هیئت های عزاداری همگان را به تحسین وامیداشت.

دوره ابتدایی را با رتبه های ممتاز به پایان رسانید. دوره راهنمایی را زمانی آغاز نمود که رژیم طاغوت رو به انحلال شده و انقلاب اسلامی به رهبری امام بزرگوار در شرف پیروزی بود. در جریان انقلاب و پس از پیروزی با آنکه ۱۲ سال بیشتر نداشت با دیگر عزیزان همکاری نمود. خصوصا در کلاسهای نماینده شهرمان حاج اسفندیار یاری برگزار می شد شرکت جسته و بدین گونه رسالت انقلابی خود را ادامه داد.

زمانی که جنگ شروع شد، شهید از اولین اعضای بسیج به شمار آمده و در آموزشهای مختلف نظامی آموزش دیده، سپس با کسب تجارب فراوان و از طرف دیگر به علت چابکی و زیرکی که در او بود مسئولیت بخشی از آموزش بسیجیان فداکار را بر دوش ایشان نهادند که دراین مقطع نیز شهید عزیز، با آشنا نمودن روستائیان و اقشار دیگر ورق درخشانی را به زندگی خود افزود همگام با فعالیت در بسیج در تشکیل پایگاههای مقاومت بسیج تلاش فراوانی نمود.

و به عنوان مسئول تبلیغات پایگاه شهید باهنر به برگزاری کلاسهای معارف و احکام و امر تبلیغ در سطح شهر کوهدشت پرداخت. برای اولین بار به جبهه شتافته و درعملیات پیروزمندانه بیت المقدس شرکت جسته که در ضمن آن از ناحیه پا مجروح گردید و مدتی در بیمارستان بستری شد.

اما او دست از تلاش نکشید و با همان پای شکسته درحالیکه هنوز چند ماه از مجروحیت او نمی گذشت دگربار به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام شد و در عملیات رمضان شرکت نمود. گویی سبقت را ربود از عاشقان با بردباری آنکه راه عشق را پیمود با پای شکسته.

در خردادماه سال ۶۲ برای چندمین بار اعزام میدان های نبرد شده و در منطقه جفیر و کوشک به خدمتگزاری اسلام مشغول شد اواخر همین سال بود که به همراه یار وفادارش شهید مجتبی آدینه وند در جبهه زبیدات حضور یافت به دنبال تلاش های پیگیر و فعالیتهای فراوان در اتحادیه انجمن های اسلامی مدارس به عنوان مسئول شناخته شده بار گران مسئولیت هدایت و کنترل و اداره آنها را برعهده او نهاد که در این مقطع هم زحمات گسترده اش برای همگان خصوصا برای دانش آموزان فراموش نشدنی است.

برای آگاهی از علوم اسلامی بر دروس دبیرستان به فراگیری دروس حوزه پرداخت و با برادر همرزمش شهید آدینه وند به بحث و مطالعه مشغول شد.

در سال ۶۴ با شرکت در کنکور سراسری دانشگاهها در رشته پزشکی قبول شده و به دانشگاه اصفهان راه یافت همگام با آن دروس حوزه را دامه داد. دانشگاه نیز او را از جبهه باز نداشت چرا که دانشگاه واقعی را جبهه های نبرد می دانست، لذا این بار با نیروهای لشگر امام حسین (ع) متشکل از بسیجیان اصفهان در جزیره مجنون در یک ماموریت و در جبهه فاو در ماموریت دیگر و در میان یاران راستین حجت بن الحسن (ع) حضور یافت.

شهید زنده ما اسماعیل عزیز با وجود جراحت پا و با اینکه چند بار تحت عمل جراحی قرارگرفته بود اما هیچگاه از تلاش باز نایستاد و در سنگرهای دانشگاه و حوزه و جبهه های حق علیه باطل به کسب فیض و تزکیه نفس و تزئین روح پرداخت آن عزیزی که چهره منور و جذابش و اخلاص درعمل و کردارش یادآور یاران رسول الله (ص) و ائمه (ع) بود.

شهید چند روز قبل از شهادت برادر هم سنگرش شهید مجتبی در نامه ای که به یکی از دوستانش می نویسد می گوید: به مجتبی سلام گرم برسانید و بگویید ما را فراموش نکند گر چه زودتر از ما رفته اید ولی ما هم لنگان لنگان به شما خواهیم رسید. ان شاءالله.

پس از شهادت برادر آدینه وند، حاج علیم و حاج محمد در عملیاتهای کربلای ۴ و۵ برای آخرین بار به جمع سپاهیان قرآن و اسلام می پیوندند و آن چنان از غم دوری فراق یار رنج می برد که به مشهد آنان رفته و با خون مطهرشان میثاق می بندند که راهشان را ادامه دهد چند ماهی از شهادت دوستان نمی گذرد که وعده دیدار دلدار و وصل یاران فرارسیده در روز نیمه شعبان ولادت منجی عالم بشریت، مهدی منتظر این سرباز جانباز امام زمان (عج) که از کودکی عاشق مولایش بود درعملیات ظفرمندانه کربلای ۱۰ در جبهه های غرب درتاریخ ۶۶/۱/۲۶ به شرف شهادت نائل آمد و مرغ روحش به ملکوت اعلی رسید.

پدر بزرگوارشان وقتی جسد خونین و پاک او مواجه می شود دستها را به آسمان بلند کرده می گوید خدایا تو خودت اسماعیل را از ابراهیم قبول بفرما امانتی بود در دست ما به صاحب امانت برگردانیم پروردگارا به ما صبرعنایت فرما.

شهید «اسماعیل هادیان» در هنگام نماز اول وقت به شهادت رسید

شهید دکتر اسماعیل هادیان از شهدای کوهدشت می باشد که 26 فروردین ماه 1366 به شهادت رسید. خاطره ای از این شهید والامقام را به نقل از علی جوزی پور می خوانید:

بسم رب الشهداء والصدیقین 
در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۲۵ برای دومین بار عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدم و برای سوار شدن بر مینی بوس بی تابی میکردم. به هر طریق سوار شدیم و از جاده پلدختر به طرف پادگان حمزه خرم آباد حرکت کردیم. رضا عباسی راد (عبدولی) شهید اسماعیل هادیان، سرهنگ پاسدار بهرام امرائی، سیاوش مرزوقی، حاج آقا حمید مروجی، شادروان صادق طرهانی، شهید بزرگوار داراب محمدی (خوشناموند) جانباز طهماسب فیض الهی و جمع کثیری از بچه های کوهدشت که نام همه این عزیزان را بخاطر دارم، نزدیک ظهر همان روز به پادگان مذکور رسیدیم و متوجه شدیم کرم رضا منصوری فرمانده آنجاست.

در پادگان شروع به آمارگیری نمودند و بلافاصله ما را به اهواز اعزام کردند. هوا خیلی گرم بود حدود ساعت ۱۰ شب به پادگان شهید رجائی رسیدیم. پادگان مذکور یک دبیرستان دخترانه بود که در اختیار رزمندگان اسلام بود چون خیلی خسته بودیم همانجا کف حیاط به استراحت پرداخته و خوابیدیم. از آسفالت حیاط پادگان آتش می‌بارید به هر طریق با خستگی کامل شب را به صبح رسانده و بعد از نماز صبح ما را به یک روستای خرابه در اطراف بستان هدایت نمودند تا آموزش نظامی ببینیم چون خیلی از بچه بار اولی بودند و آموزشهای لازم را ندیده بودند.

آموزش تقریبا ده تا پانزده روز بطول انجامید و سپس شروع به دسته بندی نهائی و معرفی فرماندهان نمودند که گروهان ما را به نام مبارک امام حسین (ع) مزین فرمودند و فرمانده ما شد. فردی بنام توکلی، معاون ایشان هم بهرام امرائی و فرمانده دسته یکم شهید عزیز اسماعیل هادیان و معاونت دسته یکم حمید مروجی که در همان روز فرمانده گردان که فردی کوتاه قد بود و شهرتش مدهونی بود. اگر اشتباه نکنم نامش قاسم بود با ایراد سخن پرداخت و تمام بچه ها را توجیح کرد و ما با چند دستگاه کمپرسی مایلر عازم منطقه جنگل امقر شدیم وقتی جای خود را با نیروهای پدافندی عوض کردیم.

شهید هادیان بچه های دسته یکم را در یک سنگر بزرگ جمع کرد و نکات لازم را به همه ما گوشزد نمود و چون انسانی متین، بزرگ و متدین بود بچه ها همگی ایشان را قبول داشته و از ایشان اطاعت کامل مینمودند دو سه روزی گذشت و شهید در این اندیشه بود تا از وجود حاج آقا حمید مروجی نهایت استفاده را ببریم و دقیقا یادم هست که نماز جماعت را در سنگرها شروع کردند و سنگر فرماندهی دسته چون سوله بود.

بچه ها اکثرا موقع نماز به طلبه جوان آن زمان حمید مروجی اقتدا میکردند و شهید اسماعیل هادیان از این امر بسیار خوشحال بودند که بچه ها باین صورت به خود سازی مشغول بودند چون خط آرامی بود. خوشبختانه ۴۵ روز اول تلفاتی نداشتیم در چهل و پنج روز دوم سردار احمدی که از بچه های تهران بود و قدی کوتاه و چشمانی آبی هم داشت به بازدید خط آمد و دستور داد نیروها آماده شدند تا به منطقه جفیر نقل مکان کنیم دو روز طول کشید وقتی به مقر تیپ پشت خط اول رسیدیم شهید اسماعیل هادیان را دیدم سراسیمه میگشت گفتم (پرویز) چیزی گم کرده ای ( آخه چون ما بچه محل بودیم اسم دیگر اورا که پرویز بود میدانستیم) فرمود خیر دارم جهت قبله را پیدا میکنم آخه این شهید بزرگوارخیلی به نماز اول وقت اهمیت میداد. خاطرم هست در یکی از صبح ها که برای نماز بلند شده بود و پا روی پای تک تک بچه های سنگر خودمان میگذاشت و با لهجه شیرین خود میگفت تنبلا وریسیت نمازتون قضا نشه که رضا عبدولی و رضا عباسی راد بعد از شهید هادیان در حال وضو گرفتن بودند که زوزه خمپاره آمد هردو به داخل سنگر دویدند که ناگهان خمپاره دقیقا به تانکر آب خورد و بچه ها آبی برای وضو و خوردن نداشتند. این شهید عزیز دبه ای را برداشت با برافروختگی از سنگر بیرون زد که من و محمد سورنی از بچه های رومشگان بدنبالش رفتیم گفتیم کجا فرمود گروهان بغلی آب دارد شما هم هر کدام یک دبه بیاورید تا آب تهیه کنیم. معلوم نیست یک ساعت دیگر کی زنده و کی مرده شمار بخدا اگه الآ جمشید بازوند داد میزد بچه ها غدا آوردن اینطوری راه میرفتید؟ زودتر گام بردارید تا نماز را اول وقت بخوانیم. که سه نفری آب آوردیم نماز صبح را هم به جماعت خواندیم و بدین سان اسماعیل با نماز اول وقت انسی جاودانه گرفت و در سایه نماز اول وقت اسماعیل وار به قربانگاه رفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود. دست یافت روح این شهید سعید و همه شهدای ایران اسلامی و امام شهدا با روح سرور شهیدان حسین بن علی محشور و همنشین باد. انشاء اله (الهم شفاعـه الحسین یوم الورود )

پای لنگ و شوق تمنا

خاطراتی از شهید اسماعیل هادیان دانشجوی دوره ی پزشکی

مبارزه با هوای نفس

نویدشاهد لرستان:یکی از خصوصیات اخلاقی اش،اخلاص شدید در انجام تکالیف بود.به عنوان مثال،جریانی ذکر می شود تا روزنه ای باشد برای شناخت شخصیت او ،در سال هزار و سیصد و چهل و دو ،تاریخی را برای اعزام به جبهه اعلام کردند. اسماعیل هم مصمم بود که اعزام شود.بعد از آن که نیروها اعزام شدند ،دیدیم که او نرفته ،علتش را پرسیدم گفت:

-عده ی زیادی از برادران دانش آموز و معلم و دوستان در بین اعزامی ها بودند.من خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم که وقت خوبی است برای جبهه رفتن ،با آنها سرگرم میشویم.یکدفعه به خودم آمدم که این هوای نفس است . دیدم فایده ای ندارد با اعزام عمومی بروم.حال تصمیم گرفته ام چند روزی بگذرد و ماموریت خصوصی بگیرم وبه جبهه بروم.

راوی:خواهر شهید

 

پای لنگ و شوق تمنا

اولین باری بود که به جبهه می رفت. اعزام که شد،عملیات بیت المقدس پا گرفت.در عملیات شرکت کرد. از ناحیه پا مجروح شد.مدتی ددر بیمارستان بستری بودهنوز زخم پایش التیام پیدانکرده بود که بارو بنه اس را بست. به هر دری زدیم که قانعش کنیم و بیشتر در خانه بماند و استراحت کند.پایش که بهتر شود،برگردد.اما فایده نداشت.تصمیمش را گرفته بود.خرت و پرت هایش را جمع کرد.ساکش را روی کولش انداخت و دل به جاده داد. راهش را کشید و دوباره به جبهه اعزام شد. با همان پای شکسته در عملیات «رمضان»شرکت کرد.

روای:پدر شهید

پای لنگ و شوق تمنا

خاطراتی از شهید اسماعیل هادیان دانشجوی دوره ی پزشکی

مبارزه با هوای نفس

نویدشاهد لرستان:یکی از خصوصیات اخلاقی اش،اخلاص شدید در انجام تکالیف بود.به عنوان مثال،جریانی ذکر می شود تا روزنه ای باشد برای شناخت شخصیت او ،در سال هزار و سیصد و چهل و دو ،تاریخی را برای اعزام به جبهه اعلام کردند. اسماعیل هم مصمم بود که اعزام شود.بعد از آن که نیروها اعزام شدند ،دیدیم که او نرفته ،علتش را پرسیدم گفت:

-عده ی زیادی از برادران دانش آموز و معلم و دوستان در بین اعزامی ها بودند.من خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم که وقت خوبی است برای جبهه رفتن ،با آنها سرگرم میشویم.یکدفعه به خودم آمدم که این هوای نفس است . دیدم فایده ای ندارد با اعزام عمومی بروم.حال تصمیم گرفته ام چند روزی بگذرد و ماموریت خصوصی بگیرم وبه جبهه بروم.

راوی:خواهر شهید

 

پای لنگ و شوق تمنا

اولین باری بود که به جبهه می رفت. اعزام که شد،عملیات بیت المقدس پا گرفت.در عملیات شرکت کرد. از ناحیه پا مجروح شد.مدتی ددر بیمارستان بستری بودهنوز زخم پایش التیام پیدانکرده بود که بارو بنه اس را بست. به هر دری زدیم که قانعش کنیم و بیشتر در خانه بماند و استراحت کند.پایش که بهتر شود،برگردد.اما فایده نداشت.تصمیمش را گرفته بود.خرت و پرت هایش را جمع کرد.ساکش را روی کولش انداخت و دل به جاده داد. راهش را کشید و دوباره به جبهه اعزام شد. با همان پای شکسته در عملیات «رمضان»شرکت کرد.

روای:پدر شهید

پای لنگ و شوق تمنا

خاطراتی از شهید اسماعیل هادیان دانشجوی دوره ی پزشکی

مبارزه با هوای نفس

نویدشاهد لرستان:یکی از خصوصیات اخلاقی اش،اخلاص شدید در انجام تکالیف بود.به عنوان مثال،جریانی ذکر می شود تا روزنه ای باشد برای شناخت شخصیت او ،در سال هزار و سیصد و چهل و دو ،تاریخی را برای اعزام به جبهه اعلام کردند. اسماعیل هم مصمم بود که اعزام شود.بعد از آن که نیروها اعزام شدند ،دیدیم که او نرفته ،علتش را پرسیدم گفت:

-عده ی زیادی از برادران دانش آموز و معلم و دوستان در بین اعزامی ها بودند.من خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم که وقت خوبی است برای جبهه رفتن ،با آنها سرگرم میشویم.یکدفعه به خودم آمدم که این هوای نفس است . دیدم فایده ای ندارد با اعزام عمومی بروم.حال تصمیم گرفته ام چند روزی بگذرد و ماموریت خصوصی بگیرم وبه جبهه بروم.

راوی:خواهر شهید

 

پای لنگ و شوق تمنا

اولین باری بود که به جبهه می رفت. اعزام که شد،عملیات بیت المقدس پا گرفت.در عملیات شرکت کرد. از ناحیه پا مجروح شد.مدتی ددر بیمارستان بستری بودهنوز زخم پایش التیام پیدانکرده بود که بارو بنه اس را بست. به هر دری زدیم که قانعش کنیم و بیشتر در خانه بماند و استراحت کند.پایش که بهتر شود،برگردد.اما فایده نداشت.تصمیمش را گرفته بود.خرت و پرت هایش را جمع کرد.ساکش را روی کولش انداخت و دل به جاده داد. راهش را کشید و دوباره به جبهه اعزام شد. با همان پای شکسته در عملیات «رمضان»شرکت کرد.

روای:پدر شهید

چندرسانه‌ای
طراحی و تولید: ایران سامانه