برش هشتم از کتاب "روی جاده رملی"
نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: آن روزها تصمیم گرفته بودم که درسم را رها کنم و به استخدام ارتش درآیم، ولی خانواده ام با استخدام من در ارتش مخالف بودند. می خواستند درسم را ادامه دهم تا دیپلم بگیرم. یک شب کنار پدرم نشستم. پدرم پیچ رادیو را با پیچ گوشتی محکم کرد و باتری آن را انداخت. رادیو را روشن کرد.