شهدای استان فارس - صفحه 33

شهدای استان فارس

با استقامت، دشمنان را کور و مایوس کنید

نوید شاهد - شهيد "محمد بانشی" در وصیت خود می نویسد: « از شما تقاضا دارم و عاجزانه التماس می کنم که جلو عام مردم گريه نکنيد در پنهانی و در خانه گريه کنيد... که دشمنان را کور و مأيوس نمايید...» متن کامل وصیت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

دستانم از تابوت بيرون بگذار تا بدانند برای ماديات به جبهه نرفته ام

نوید شاهد - شهيد "محمد بانشی" در وصیت خود می نویسد: « به شما توصيه می کنم که اگر من شهيد شدم دستانم را از تابوت بيرون بگذاريد که دوست و دشمن ببيند که من برای ماديات به جبهه نرفتم و همان طور که می دانيد دست خالی از جبهه برگشته ام...» متن کامل وصیت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

تکه های بدنم در امواج خروشان دریا

نوید شاهد - شهيد "محمد بانشی" در وصیت خود می نویسد: « من به عنوان يک ايرانی مسلمان وظيفه دارم که از دين و کشورم دفاع کنم... به خدا سوگند که اگر تکه تکه ام کنند تکه های بدنم را بسوزانند و خاکسترم را به دريا بريزند باز...» متن کامل وصیت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

کبوترانی سبک بال و غرق به خون در پهنه آسمان

نوید شاهد - شهيد "محمد بانشی" دی ماه 1347 به دنیا آمد. «دوران دبيرستان را در مدرسه شهيد اسدآبادی شیراز گذراند. پس از آغاز جنگ تحمیلی درس را رها کرد و عازم جبهه شد. او در وصیت خود می نویسد: يا رب مگر اينان چه کسانی هستند که اين گونه سبک بال...» زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

گالری عکس شهيد "محمد بانشی"

نوید شاهد - شهيد "محمد بانشی" دی ماه 1347 به دنیا آمد و تیر ماه 1366 به شهادت رسید. تصاویری از این شهید گرانقدر را در ادامه می بینید.

حسام الدين در خط مقدم کردستان

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" دی سال 1343 به دنیا آمد. «دانش آموز بود که جنگ تحمیلی آغاز شد و او بدون اطلاع خانواده به جبهه رفت. حسام الدین ابتدا به پادگان احمد بن موسی شيراز منتقل و سپس به منطقه کردستان و مهاباد عازم شد.» متن کامل زندگی نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

الهی قلبم را به نورت روشن بگردان

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در وصیت نامه خود می نویسد: «پروردگارا مرا به بندگی بدار و از زشتی ها دورم کن و به اخلاق و صفات الهی بيارای و قلبم را به نورت روشن و منور بگردان و لحظه ای...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (11)

جزيره ام الرصاص و شکسته شدن خط

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « مدتی در فاو بودم که در اين مدت يک روز که انجام مأموريت می کردم ناگهان گلوله از توپ 155 درست در 5 متری من بر سر يک سنگر اصابت کرد و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (10)

مرخصی اجباری

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « روز چهارشنبه 14 آبان دوباره نيرو به جاي من فرستادند و گفتند که بايد حتماً به اهواز برگردی و چند روزی براي استراحت و مرخصی به پشت جبهه بمانی که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (9)

دشمن را به آتش می کشیم

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « روزی که خبر حملات هوايی هواپيماهای بعثی به شيراز را شنيدم خيلی ناراحت شدم... چون هواپيماهايی که ارتش عراق در اختيار دارد از نوع بلند پرواز و پيشرفته تری نسبت به هواپيمای ماست ولی به هر حال خيلی خيلی نگران افسرده شدم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (8)

توبه در خاک های جبهه

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « بارها سر به سجده مي گذارم و دعا می کنم که خدايا قلبم را از نورت روشن و منور بگردان و مرا از گمراهی نجات بده ولی چون...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (7)

کربلای یک و ماجرای جراحت

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «چند ماه پيش برای عمليات کربلای يک به طرف و مهران حرکت کرديم (من در مرحله 2 و 3 و 4 عمليات کربلا شرکت کردم) پس از گذشت مسافتی در تپه های قلاویزان عراق ...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (6)

ديده بان لشکر

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « پس از 2 روز در اين لشکر واحد ديده بان معرفي شدم و براي آموزش هاي مربوطه به جنگلي که نزديک قرارگاه بودم اعزام و آموزش آغاز شد...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (5)

آیندگان بدانند ما که بودیم و چه کردیم

نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « در اين فکر بودم که به چه طريق و چه زمان فرا می رسد که من تمام رويدادها و سرگذشت خود را بر روی کاغذ بياورم تا شايد اگر زنده بازنگشتم اثری از زندگی نامه خويش را از من باشد تا آيندگان بدانند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره یک روز از یک رزمنده

نوید شاهد - شهید "سیدنصیر فجرپور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « روز27 بهمن 1362 راديو اعلام کرد که حمله والفجر 5 مرحله اول شروع شده. جهت اعزام دستور به گردان ما رسید و...» متن کامل خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (31)

مگاصیص و رزمندگان ایرانی

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « نبرد هنوز ادامه داشت بچه ها از کنترل خارج شده بودند. از يکصد نفر نيرو تنها چند نفری را بيشتر نمی ديدم معلوم نبود کجا رفته بودند فاصله زيادی را طی کرده و تا خاکريز سوم رفته بودم که..» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (30)

عمليات شهيد محراب

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در جبهه ها ديگر عمليات شروع شد ساعت 5 بامداد بود ، با فرياد الله اکبر عمليات شهيد محراب شروع شد. دشمن زبون بی اندازه دست و پا ميزد هنوز تعداد زيادی از آن ها در خواب بودند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (29)

خاکريز طبيعی

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «عراقی ها ساکت بودند و خمپاره منور کم می انداختند. هوا تقريباً مهتابی بود. در ميان راه دو نقطه کمکی انتخاب کرده بوديم يکي به نام احمر و ديگری به نام برديه در اصل احمر نام روستائی تقريباً در سه کيلومتری سوسنگرد است ...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

صوت | نوجوانی بی باک در جبهه های جنگ

نوید شاهد - مادر شهید "ناصر ورامینی" در خاطره‌ای نقل می کند: «ناصر کلاس سوم راهنمایی بود که تصمیم گرفت به جبهه برود من و پدرش به او گفتیم: "شما بشین درست رو بخون..." ولی ناصر اصرار داشت به جبهه برود و می گفت من برای اسلام و دین می خواهم به جبهه بروم و همان جا هم درس بخوانم...» آنچه می شنوید خاطره ای از این شهید گرانقدر است که از سایت نوید شاهد تقدیم حضورتان می شود.

صوت | هنرمند مبارز و انقلابی در عملیات بیت المقدس

نوید شاهد - همرزم شهيد "عبدالرضا مصلی نژاد" در خاطره ای می گوید: «از همون قبل از انقلاب مبارزش با هنر گره خورده بود. گاه دوربین به دست از مبارزات مردم فیلم و عکس می گرفت و گاهی تئاتر با مضامین انقلابی می نوشت و برای دانش آموزان نمایش میداد...» آنچه می شنوید خاطره ای از این شهید گرانقدر است که از سایت نوید شاهد تقدیم حضورتان می شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه