برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«در حین دعا از رزمندگان خواست که دعا کنند تا او شهید شود. صبح همان روز، روی سنگر نگهبانی کتاب میخواندم، تعدادی از رزمندهها هم در کنار یک اسکله فلزی منتظر قایق بودند. یک لحظه خمپارهای درست در وسط آنها منفجر شد ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.