«وقتی داشتیم برای عملیات عظیم کربلای ۵ میرفتیم کتانیهایم طوری پاره بود که از پایم درمیآمد. آقای رضایی راننده تویوتا داشت مرخصی میرفت اقبال به او روی آورده بود یک جفت پوتین خوب نصیبش شده بود. با خواهش کتانیهای پارهام را به پوتینهای او عوض کردم. گفتم شاید شانس آوردیم اسیر شدیم حداقل پیش عراقیها آبرویمان نرود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» است که تقدیم حضورتان میشود.