نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد - «دیشب خواب حضرت زهرا (س) رو دیدم. با عصبانیت به من می‌گفتن: چرا نمیذاری ناصر بره جبهه! ناصر اومد بهش بگو دیگه می‌تونه بره، من راضی شدم! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید "سید ناصر سیاهپوش" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۰۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۶

مادر شهید دانشجو "سعید آرام" روایت می‌کند؛
نوید شاهد - «گفت مادر جان، بدرقه تا پله‌های خانه کافی است دیگر جلوی درب منزل نیایید. وقتی علت را پرسیدم، سعید گفت دوستم، پشت در خانه منتظر من است، از آنجایی که ایشان مادر ندارد ممکن است با دیدن شما که مرا بدرقه می‌کنید ناراحت و دلش برای مادرش تنگ شود ...» این خاطره از زبان مادر شهید دانشجو "سعید آرام" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۹۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۵

نوید شاهد - بلند شد، نشست و گفت: «بابابزرگ! نخواستم جواب شما رو بدم یعنی جوابی ندارم که بدم. همه باید بریم، دیر یا زود. پس چه بهتر توی راه جبهه و شهید شدن بریم!» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۳۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۵

در روایت خاطرات شهید دانشجو "سیدمصطفی احمدی" عنوان می‌شود:
نوید شاهد - شهید دانشجو "سیدمصطفی احمدی" از شهدای دوران دفاع مقدس است. مادر این شهید در روایت خاطرات فرزندش بابیان اینکه می‌کند: «پسر باغيرتي بود. به‌شدت احساس مسئوليت مي‎كرد. مردم برايش خیلی اهميت داشتند.»
کد خبر: ۴۹۳۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۴

نوید شاهد - «هر وقت برنامه رفتن به کوه داشتیم، ابوالفضل هم با ما همراه می‌شد. آن وقتها جوانان زیادی برای خودسازی به کوه می‌رفتند ...» ادامه این خاطره از شهید "ابوالفضل خوئینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۸۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۳

نوید شاهد - «من در مسیر راه با یک نفر با لباس بسیجی برخورد کردم و او را سوار کردم، بعد از صحبت‌هایی که با او کردم به او مشکوک شدم و با سرعت او را به جلوی مسجد جامع آوردم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۲

نوید شاهد - «حمید دوربین را که دید، گفت: حسین! این غنیمت جنگی خیلی به کار نیروهای اطلاعات – عملیات و دیده‌بان‌ها می‌خورد ... بیا کمک کن دو نفری با تمام ملحقاتش جمع کنیم و به عقب ببریم ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید "حمید قزوینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۷۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۱

نوید شاهد - «ناصر که از جبهه اومد مرخصی، بهش شرط پدر دختر رو گفتیم، جواب داد: من یه نخ لباس سپاه رو به صد تا از این دخترا نمیدم! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید "سید ناصر سیاهپوش" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۶۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۰

نوید شاهد - برادر شهید "مجید اخلاقی" نقل می‌کند: «هیچ وقت شب‌ها در خانه نماز نمی‌خواند. می‌رفت مسجد مهدیه و به جماعت می‌خواند. مدام در نماز جمعه نیز شرکت می‌کرد. با آن سن کمش ضمن احترام به والدین، اصرار داشت به آن‌چه که عقیده‌اش بود ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۳۶۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۰

نوید شاهد - «حق شهر رفتن نداشتیم. بچه‌ها از ریخت و قیافه درآمده بودند. یک روز به واحد ادوات رفتم دیدم، دوست خوبم آقابهرام نصیری با یک قیچی پشم‌چینی کهنه در حال اصلاح سر یک رزمنده است ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۵۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۹

نوید شاهد - برادر شهید "حسین‌علی اکبرزاده" نقل می‌کند: «خیلی دلش می‌خواست وضع روستا بهتر شود. آرزو داشت آب شیرین به روستا بی‌آید و جاده‌های بهتری ساخته‌شود. در این راه‌ها همیشه اولین داوطلب بود. برای جاده‌سازی در روستا، کمک‌های مردم را جمع می‌کرد ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۳۴۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۹

نوید شاهد - «بعد از پاک‌سازی سردشت، محل استقرارشان در مسجد بود. با ناپدیدشدن یکی از اعضا معلوم شد که مقر لو رفته است. شبانه به آن‌ها حمله کردند. خیلی وقت بود دنبال حسن بودند ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت شهید "محمدحسن آذری"، توجه شما را خاطراتی از این شهید گران‌قدر جلب می‌کند.
کد خبر: ۴۹۳۴۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۸

نوید شاهد - «یکی از سربازان عراقی آمد و به ابوترابی گفت اینجا چه کار می‌کنی؟ آقای ابوترابی هم گفت صورتم را تیغ زدم. سرباز عراقی هم که انگار از جایی دل پری داشت با مشت محکم کوبید به سینه ایشان، یعنی درست جایی که آقای ابوترابی تیغ را گذاشته بود ...» ادامه این خاطره از زبان ‌هم‌بند سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین "سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۶

نوید شاهد - «مجروحان شیمیایی مظلوم بودند، آنها خیلی زجر می‌کشیدند، گاهی مجروح در ظاهر حال خوبی داشت ولی ناگهان تمام تنش تاول می‌زد، گویی چند دیگ آبجوش روی او ریخته باشند و گاهی هم در حین صحبت ناگهان ساکت می‌شدند و نگاه که می‌کردم می‌دیدم به شهادت رسیده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "محبوبه ربانی‌ها" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۳۲۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۵

نوید شاهد - «صبح که از خواب بیدار شدم هر چه کردم نتوانستم پاهایم را حرکت دهم. با ترس و وحشت هوشنگ را صدا زدم و به او گفتم که پاهایم فلج شده است ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۴

پیرامون شهید "حسین دامغانی":
نوید شاهد – مادر شهید "حسین دامغانی" می گوید: تا وقتی زنده بود ما او را در لباس نو ندیدیم، اصلا" لباس نو نمی پوشید، تنها آرزویش شهادت بود و به شهادت فکرمی کرد و سرانجام به تنها آرزویش رسید.
کد خبر: ۴۹۳۰۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۲

نوید شاهد - «در مقر انرژی اتمی اهواز مستقر شدیم. از بین بچه‌های گرمسار، سه نفر برای واحد تخریب انتخاب شدند. پرس‌وجو کردم. یکی از بچه‌ها گفت: محمود اصحابی، محمدرضا عاشور و سهراب اليکایی. گفتم: سهراب که سن و سالی نداره، می‌تونه؟ ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت شهید "سهراب الیکایی"، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۳۰۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۵

نوید شاهد - «وصیت کرد که، این دو بیت را روی سنگ مزارش بنویسند: آن‌کس که تو را شناخت، جان را چه کند/فرزند و عیال و خانمان را چه کند ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت شهید "ابوالفضل امین‌زاده"، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۳۰۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۵

نوید شاهد - «در حال خوردن نان و پنیر بودیم که محمد اسماعیل متوجه جا ماندن اسلحه‌اش در منطقه شد، بلند شد و گفت: من باید بروم اسلحه‌ام را بیاورم. من هر چه به او اصرار کردم که نرو، گفت: نمی‌شود، باید بروم و اسلحه‌ام را بیاورم تا به دست عراقی‌ها نیفتد ...» ادامه این خاطره از شهید "محمداسماعیل صالحی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۰۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۲

نوید شاهد - خواهر شهید نقل می کند: «خوب در خاطرم است لحظه آخر که می خواست از درب خانه خارج شود دوباره برگشت و با نگاه غریبی به تمام خانه نگاه کرد. گویا به او الهام شده بود که دیگر برگشتنی در کار نیست. ما هم تا سر جاده روستا دنبال او رفتیم صورتش را بوسیدم او رفت و شهید شد.»
کد خبر: ۴۹۲۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۱