اسرارجنگ تحمیلی

اسرارجنگ تحمیلی

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی/روایت سی و سوم

منطقه اي نزدیک بصره هست به نام الدیر. قریه ي بریهه از توابع همین منطقه بود. نیروهاي ما در منطقه ي الدیر نزدیک قریه ي بریهه، که پشت جبهه محسوب می شد، مستقر بودند.

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی/روایت بیست و چهارم

در کنار رود کارون قریه اي است به نام سلمان. در روزهاي اول جنگ این قریه به تصرف ما درآمد و در آن مستقر شدیم. قریه خیلی بزرگ نبود. بسیاري از خانه هاي آن ویران شده و حیوانات اهلی بسیاري بر اثر ترکش مرده بودند. اهالی فقط توانسته بودند جان خودشان را نجات دهند. آنها فرصت نیافته بودند حتی یک پتو با خود ببرند.

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی / روایت بیست و سوم

یک شب فرمانده مرا احضار کرد و مأموریتی به من داد. تازه به جبهه آمده بودم و افسري کم تجربه و جنگ ندیده بودم. اصلا حقیقت جنگ را نمی دانستم. تصور می کردم در جناح حق هستیم و نیروهاي شما متجاوزند. تا اینکه...

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی /روایت بیست و دوم

یک هفته بعد از سقوط هویزه، در روزهاي اول جنگ، وارد هویزه شدیم. شهر بزرگ و خوبی بود. همه چیز داشت. حتی مدتی از حمام آنجا استفاده کردیم. مغازه هاي بسیاري توسط افراد ما چپاول شد. اسباب خانه ها: چرخ خیاطی، کولر، رادیو، ضبط صوت، ساعت دیواري، فرش، قالیچه، حتی در و پنجره را بردند. ولی شهر سالم بود و خسارت جزئی دیده بود
طراحی و تولید: ایران سامانه