بنیاد شهید و امور ایثارگران - صفحه 129

بنیاد شهید و امور ایثارگران

در آغوش شهادت

شهید "محمدجعفر آقاعلی عطــاران" در توصیف عشق شور زرمنده ها چنین نوشته است: بر لبان بچه های جبهه ذکر خدا و لحظه شماری برای به آغوش کشیدن شهادت را میبینی. من هم در این بین هاج و واج مانده ام. شخصیت هایی را که تنها در سخنرانی ها و مقاله ها می یافتم در اینجا میبینم.

بوی کربلا نزدیک تر گشته است

شهید "محمدجعفر آقاعلی عطــاران" از عملیات بزرگی که در راه داشتند نوشته بود؛ او چنین توصیف کرده است: بوی کربلا نزدیک تر گشته است و شاید زمانی این نامه به دست شما برسد که خبر آغاز یا نتیجه عملیات را شنیده باشید. این جا تقریباً همه چیز آمادگی عملیات را دارد.

نتیجه کنکور!!!

این اعلام نتیجه کنکور پدر ما را در آورد. این کار را به خدا سپردم (تا خدا چه بخواهد). دلم از این می سوزد که از امکاناتی که بود خوب استفاده نکردم؛ اگر می دانستم، درس ها را مخصوصاً در دبیرستان صددرصد یاد می‌گرفتم. قلم در دستم بود ولی نه خوب و خوش می نوشتم و نه مطالب را خوب و خوش می آموختم.

بوی دل انگیز باروت

اگر عظمت و شکوه سربازان صدر اسلام را می‌خواهید مشاهده نمایید، در تک تک بچه های جبهه این عظمت نمایان است. ذره ذره خاک اینجا بوی خوش خون و هوای اینجا بوی دل انگیز باروت می دهد. بر لبان بچه های جبهه ذکر خدا و لحظه شماری برای به آغوش کشیدن شهادت را میبینی.

نگذارید كه سلاح هاى من و ديگر برادرانم بر زمين بماند

شهید "ارسلان اوجانی" در وصیت به خانواده و برادران دینی خود چنین نوشته است: از همه مى خواهم كه براى من اشك نريزند، در عوض راهم را ادامه دهند و نگذارند كه سلاح هاى من و ديگر برادرانم بر زمين بماند. من اين راه را در كمال آزدى و با شور و علاقه فراوان، با چشم باز انتخاب كردم.

پیش به سوی هدفی مقدس

شهید "ارسلان اوجانی" در وصیت نامه اش در رابطه با شرکت در جبهه چنین نوشته است: روزى كه به سوى جبهه جنگ اعزام شدم، براى نخستين بار در طول 22 سال زندگى، احساس كردم كه به سوى هدفى مقدس يعنى جهاد در راه خدا و شهادت مى روم . احساس غرور به من دست داد.
زندگی نامه شهید "ارسلان اوجانی" / بخش دوم

پادگان خالی

با وجود آنکه از خدمت سربازی مرخص شده بود ولی ناراحت بود. مرتب می گفت که این کار صحیح نیست و مسائل خطرناکی به دنبال خواهد داشت؛ زیرا پادگان ها از سربازان خالی شده است و این از لحاظ امنیتی برای کشور خوب نیست. دوران جنگ، دوران سختی ست و عاشق وطن میطلبد.
زندگی نامه شهید "ارسلان اوجانی" /بخش اول

خانواده هایی مانند ما...

نداشتن محل سکونت و پرجمعیت بودن خانواده شهید " ارسلان اوجانی " و از همه مهمتر فقر مالی عامل بزرگی در ترک تحصیل او بود. اینجا بود که اندیشید چقدر خانواده هایی مانند ما وجود دارد و چه ظلم ها که بر مردم روا داشته می شود. این جرقه ای برای مبارزات او بود.

کسی که برای خدا گام بر می دارد دیگر به فکر هیچ چیز نیست

شهید "حسن افضلی" در نامه ای به مادرش از دلتنگی و دوری می نویسد. او چنین نوشته است که: مادر در جبهه همه چیز هست. تنها چیزی که مرا آزار می دهد، دوری از شماست. البته کسی که برای خدا گام بر می دارد، دیگر به فکر هیچ چیز نیست؛ فقط به معبود خود فکر می کند که کی به زیارتش خواهد رفت.

شهادت سعادتی ابدی ست

شهید "محمدجعفر اژدری راد" در وصیت نامه اش چنین نوشته است: عزت، شرف و انسانيت در سايه پیروى از خط خونينِ سرور شهيدان، حسين بن على(ع) است كه شهادت را بر زندگى ننگين ترجيح داد. اميدوارم كه خدواند بزرگ توفيق رفتن اين راه را به اين حقير مرحمت فرمايد و شهادت، اين سعادت ابدى و باقى را نصيب ما نيز بفرمايد.
بخش دوم

دلتان را به خدا بسپاريد

شهید "شهید محمدجعفــر اژدری راد" در وصیت نامه اش، در توصیه به خوانندگان آن چنین نوشته است: اميدوارم كه از آزمايشات الهى همگى روسفيد بيرون بيایيم. دلتان را به خدا بسپاريد، در سختي ها صبر پيشه كنيد و در هر كارى به خداوند بزرگ توكل كنيد.

دفتری به نام جبهه

شهید "محمدجعفر اژدی راد" آخرین بار که برای تشیع جنازه یکی از دوستان شهیدش به تهران آمد، به خانواده اش چنین گفت که در پادگان دوکوهه و در دفتر به کار مشغول است.

شاگرد آهنگر

شهید "حسین ارباب" در کودکی وضع اقتصادی چندان خوبی نداشت. او با وجود آنکه تنها 10 سال داشت برای کمک به خانواده در آهنگری به شاگردی پرداخت.

نامه زیر طوفان ماسه!

شهید "حسین ارباب" برای خواهر خود در نامه اش می نویسد: حالا که دارم این نامه می نویسم به هزار زور است؛ چون اینجا خیلی گرم شده و دمای 53 درجه یا هوای طوفانی است که مدام خاک و ماسه است که پدرمان درآمده!

ما به سلامت رسیده ایم

شهید "حسین ارباب" در به محض رسیدن به جبهه به همراه یکی از دوستانش، برای خانواده اش نامه می نویسد و از طرف خودش و او به همه سلام می رساند.

کسی که هیچ گاه فراموشت نخواهد کرد...

وجود برادر از ارزشمندترین دارایی های هر مرد است. گاهی حرف هایی هست که تنها می شود به یک نفر گفت؛ برادر تکیه همیشگی ست. شهید "یوسف ابراهیم پورزند" در نامه به برادرش از حمله ای می نویسد و از او می خواهد که کسی را از آن مطلع نسازد چرا که ممکن است باعث نگرانی آنها شود.

عشق تا آخرین نفس هایش با او بود

شهید "یوسف ابراهیم پورزند" در کودکی به بیماری سختی دچار شد که خانواده اش برای شفای او نذر امام رضا کردند. شفا گرفت و از همان ابتدا عشق امام رضا (علیه السلام) در قلبش خانه کرد. این عشق به ائمه اطهار تا آخرین نفس هایش با او بود.

حمله ای عظیم در راه است

شهید "یوسف ابراهیم پورزند" در نامه ای به برادرش از احتمال وقوع حمله ای عظیم می نویسد. او این حمله را چنان عظیم می داند که می نویسد ممکن است اتفاقی بیفتد، ولی از برادرش می خواهد کسی را مطلع نکند تا ناراحت نشوند.

به یاد ماندنی های حسین

پدر شهید "سیدحسین اسفندفرد" از کارهایی که او در زمان قبل انقلاب برای به ثمر رسیدن آن و پس از انقلاب برای حفظ آن انجام داده است، می گوید. از حضور در راهپیمایی ها و کمک به مجروحین و زخمی شدن در آن تا برپا کردن مسجد و کنابخانه برای اهالی محل.

خود خبر از آرزوی بزرگش داد

شهید "سیدحسین اسفندفرد" در نامه هايي که براي خانواده اش مي فرستاد، همواره از اينکه خداوند او را نمي پذيرد و شهيد نمي کند، گله داشت. در آخرين نامه اي که سه روز بعد از شهادتش به دست خانواده اش رسيد، با معرفتي که داشت به خوبي خبر از رسيدن به آرزوهايش داده بود.
طراحی و تولید: ایران سامانه