خدا می خواست زنده بمانی

خدا می خواست زنده بمانی

فرمانده ای که به مستاجری راضی بود

صدایم کرد و رفتم تو. نامه‌ای را به دستم داد. گفت «آقا هادی، این نامه رو تایپ کن و بعد هم برای اقدام بفرست.»
طراحی و تولید: ایران سامانه