شهید محمود ستوده - صفحه 2

آخرین اخبار:
شهید محمود ستوده
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۰»

مانور هواپیماهای جنگی بر فراز جزیره و نجات رزمندگان از خطر بمباران

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در آن صبح هوا خیلی سرد بود پتو‌هایی که همراه داشتیم به دور خودمان پیچیدیم و در گوشه‌ای نشستیم و سرمان را به سمت آسمان بلند کردیم و با خدای خودمان راز و نیاز می‌کردیم که...» قسمت دهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۹»

نگهبانی شبانه و جیره‌بندی غذا بر روی اموج دریا

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «فرماندهی که همراه ما بود با بی‌سیم با زبان التماس می‌گفت برادران شما را به خدا قسم به ما کمک کنید ما روی دریا مانده‌ایم و غذا و آب نداریم اگر به ما نرسید امکان دارد همه ما...» قسمت نهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۸»

تلاش برای مهار دوبه در ساحل ناشناخته

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آن روزگار را در آن شب از بس همه تلاش می‌کردند تا بلکه راه نجاتی بیابند ولی موفق نمی‌شدند تقریباً نزدیکی‌های صبح بود که همه از فرط خستگی خوابشان برد...» قسمت هشتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۷»

قطع ارتباط دوبه با یدک‌کش و سرگردانی بر امواج دریا

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « تعداد افرادی که در دوبه بوديم حدود يکصد نفر می‌شد و همه خوشحال بوديم از اينکه اين همه دردسر و سردرگمی رفع شده و ما آخر به آنجايی که آرزويمان بود می‌رسيديم. يدک کش همينطور به حرکت خود ادامه می‌داد...» قسمت هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۶»

توقف سه‌روزه در ماهشهر

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «همه ما به طرف هلی‌کوپتر حرکت کردیم و وقتی به آنجا رسیدیم مشاهده نمودیم که تمام سالن این وسیله پرنده پر از جنازه است در بدو ورودمان اول فاتحه‌ای برای شادی روحشان فرستادیم...» قسمت ششم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۵»

مشاهده ویرانی سوسنگرد و رنج مردم در آتش دشمن بعثی

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يادم هست زمانی که در سوسنگرد رفتيم وضع مردم خيلی دردآور بود عراق مقدار زيادی ازخاک آنجا را تصرف کرده بود و شهر را تقريباً باخاک يکسان کرده و مال و اموال مردم را غارت کرده بود...» قسمت پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۴»

دوره آموزشی موشک‌های ناو، دراگون و خمپاره

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «همه ما به طرف هلی‌کوپتر حرکت کردیم و وقتی به آنجا رسیدیم مشاهده نمودیم که تمام سالن این وسیله پرنده پر از جنازه است در بدو ورودمان اول فاتحه‌ای برای شادی روحشان فرستادیم...» قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۳»

بوی سدر و کافور در فرودگاه

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شور و شادی در وجود همه بچه‌ها موج می‌زد بعد از مدتی ما را به فرودگاه بردند و به وسیله یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به اهواز منتقل نمودند حدوداً یک ساعتی در راه بودیم و...» قسمت سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۲»

اعزام گروه هفده‌نفره بسیجیان فسا به جبهه در روز عید قربان

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صبح روز بعد ضمن خداحافظی با پدر، مادرم و همسرم از منزل به قصد سپاه خارج شدم وقتی به سپاه آمدم ديدم که همه بچه‌ها زودتر از من به آنجا آمده‌اند حدوداً بچه‌هايی که می‌خواستيم از فسا حرکت کنيم با خود آقای  اميری هفده نفر می‌شديم...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱»

شنیدن خبر اعزام، به‌اندازه داشتن همه دنیا شیرین بود

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در سپاه فسا مشغول به خدمت بودم که زمزمه‌ای در بين بچه‌های سپاه به گوش ‌رسيد. وقتی جريان را جويا شدم قضيه از اين قرار بود که می‌خواستند عده‌ای را برای پيکار با دشمن اسلام به خوزستان اعزام نمايند تا اين خبر را شنيدم به مانند همه بچه‌ها در پوست خود نمی‌گنجيديم...» متن کامل قسمت اول خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

آلبوم عکس شهيد محمود ستوده (1) / شهادت 25 اسفند

شهيد حاج محمود ستوده در شهريور ماه سال 1335 در روستاي خيرآباد فسا ديده به جهان گشود و در اسفندسال 1363 به شهادت رسید.
طراحی و تولید: ایران سامانه