بوره بان

بوره بان

خاطره اي از سرباز شهيد توفيق اندرواژ

یک روز به او گفتم با هم به شهر برویم تا برایت لباس بخرم. اما دیدم لباس برادر بزرگترش را پوشید و گفت من این لباس ها را خیلی دوست دارم...
طراحی و تولید: ایران سامانه