سرانجام در هشتم آبان سال 60 ساعت 9 شب در حالی که ندای الله و اکبر بر زبانش جاری بود مورد اصابت گلوله تک تیر انداز عراقی قرار گرفت و به سوی عرش الهی پر کشید .
شهید غلامحسین آقا ملایی می گوید: خدایا، از اینکه برای پیاده کردن قوانین خداوند در جامعه سستی کردم، ازاینکه گذشت شب و روز و حرکت هستی سبب رشد و پندگیری من نشد من را ببخش.
بعد از صحبت هاي حسين، امام جمعه گريه مي کرد و ميگفـت: « خاک بر سر ما. يک عمر توي حوزه زحمت کشيديم، حالا يک جوان با قاطعيت ميگويد من شهيد مي شوم و ما را نصيحت ميکند که دست از اختلاف برداريم .»
اینجانب داوطلب جبهه های حق علیه باطل می روم که تا آخرین قطره خونم در جبهه بجنگم و با پیروزی کامل برگردم تا این صدام و صدامیان و همکاران کثیفش سرکوب کنیم.
شهید محمود تقی زاده در وصیت نامه خود آورده است: پدر بزرگوارم، مرا با چه زحمات و رنجها و با عرق جبین پروراند تا به این سن رساند. از آن آبله های کف دست های بامهرت شرم دارم.