درمدت زمانی که دانشجوی تربیت معلم بودم، از آنجا که زمان ما مصادف بود با به قدرت رسیدن بنی صدر، بیشتر فعالیت هایمان در جهت افشای چهره ناپسند بنی صدر بود.
يكي از بچه ها كه بدخواب شده بود، با لحن غضب آلودي گفت: خدا لعنتت كند صدام ! تو روز و شب حاليت نيست، بابا ساعت يازده شب است، بگير بخواب، فردا هر غلطي خواستي بكن!
شهید «علی پورمحمدی» با خدای خود اینگونه راز و نیاز می کند: خدایا امید دارم که با این جان دادن و رفتن از این دنیا که خود فرمودی بهترین معامله با تو است از عذابم بکاهی و کمتر عقاب شوم.
خاطراتی پیرامون شهید «علی پورمحمدی» در سالروز شهادت:
روحیه طلبگی را حفظ می کرد، خودش را خدمت گذار مردم می دانست، علی شاگرد اول حوزه بود، یک بار آقا خامنه ای می گفتند: که من خودم آزمایشش کردم، دیدم خوب جواب داد.
شهید «علی پورمحمدی» در وصیت نامه خود آورده است: (انقلاب اسلامی) فروغی دیگر به پیکر بی رمق و پژمرده مسلمین و جهانیان بخشید و خونی تازه در رگهای آنان به جریان انداخت و این آغازی شد بر حرکتی عظیم ، حرکتی به سوی بیداری انسانها و درک رسالتی بزرگ که در جهان هستی برعهده ما است.
اگر من انسانی پاک باشم و به افتخار شهادت نائل شوم، شما باید افتخار کنید و دست از دعا برای دلیر مردان حق بر ندارید و پشت جبهه ها را مثل کوه داشته باشید.
در وصیت نامه شهید «قاسم اميرخاني«آمده است: شما مديون خون شهداء هستيد، حافظ انقلاب اسلامي باشيد، مردم مواظب جوانان خود باشيد تا فرزندانتان آينده خوبي داشته باشند.
روحانی شهید « قاسم اميرخانيخبيصي» يكم فروردين1344، در شهر شهداد از توابع شهرستان كرمان متولد شد و در بيستوچهارم دي1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش شهيد شد.
در وصیت نامه شهید محمد هژبري ماهاني آمده است: از تمامی نهضت های آزادی بخش جهان می خواهیم با وحدت در سایه اسلام با مستکبران و مستبدان داخلی و خارجی بجنگید.
در وصیت نامه شهید محمدحسین نجاتبخشیان آمده است: من جهاد در راه خدا را آگاهانه انتخاب كرده ام تا دين حق را ياري كنم امروز نجات اسلام بستگي به غيرت و همت مسلمين دارد و من به جبهه آمدم تا عشق خود را ثابت كنم و ثابت كنم كه حسين زمان تنها نيست.
احمد گفت: « ما از روزي كه غواص شده ايم، بي حيا شده ايم.» با تعجب سوال كردم: « چرا؟» پاسخ داد: « من تا كنون در مقابل كسي لباس عوض نكردهام، حالا هم اگر به خاطر خدا نبود، اين كار را نمي كردم.»
محمد حیدری سال 65 در جبهه یک پای خود را از دست می دهد و با چندین ترکش که با خود به یادگار آورده به خانه باز می گردد و بعدها بر اثر جراحاتی که به او وارد شده بود یک کلیه اش را از دست می دهد و به خاطر دیابت، پزشکان مجبور می شوند پای او را قطع کنند.