سید حمید میرافضلی

سید حمید میرافضلی

شهید « سید حمید میرافضلی » به روایت مادر/ بخش پایانی

مردم از همه جا برای حمید سالگرد شهادت می گرفتند. همه ی مادرهای شهید می آمدند می گفتند حمید شهید آن ها هم بوده. بعد فهمیدم حمید به آن ها رسیدگی می کرده و آن ها نیز خودشان را مادر او می دانسته اند.

شهید « سید حمید میرافضلی » به روایت مادر/ بخش نخست

به حمید گفتم این لباس دیگر جا برای وصله ندارد، گفت: بدهید به یک بلد. رفت نخ کاموا خرید و مجبورمان کرد لباس را بدوزیم. دست بر قضا با همین لباس هم به شهادت رسید.

پیرامون شهید «سیدحمید میرافضلی»/ سید پابرهنه

ازش پرسیدم چرا با پای برهنه راه می‌ری سید...؟ گفت: «برای پس گرفتن این زمین خون داده شده. این زمین احترام داره و خون بچه‌ها روش ریخته شده، آدم باید با پای برهنه روش راه بره.»

کار رزمی مهم تر است یا بافت بافتنی؟!

گفتم: ما که تازه از عملیات آمده بودیم. نباید می‌ایستادی خستگی در می‌کردی؟ گفت: من با خدای خودم عهد کرده‌ام فقط کار رزمی بکنم. گفتم: نه که ما اینجا داریم بافتنی می‌بافیم!!
طراحی و تولید: ایران سامانه