پرستار جنگ

پرستار جنگ
یک نکته از هزاران(2 )؛

روایتی خواندنی از فوزیه گودرزی، پیشکسوت دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه/ کاری زینبی

داشتم سرنگ را می کشیدم تا مواد را وارد سرنگ کنم که ناگهان معده مجروح تحریک شد و نیم خیز شد و بالا آورد روی سر و صورت من ریخت من هم با چشم بسته دنبال چیزی می گشتم تا چشمانم را پاک کنم ؛ از طرفی یک دستم به مریض بود که از تخت نیفتد. بالاخره با مقنعه، صورتم را پاک کردم.
طراحی و تولید: ایران سامانه