خاطره - صفحه 68

navideshahed.com

برچسب ها - خاطره
نوید شاهد: بچه های گروهان ها، خسته و کوفته، پشت دژ لم دادند. حاج عباس کریمی و بی سیم چی هایش، دائما این طرف و آن طرف می رفتند. صدای سوت خمپاره، لحظه ای قطع نمی شد. اطرافیان حاج عباس، سعی می کردند او را متقاعد کنند که کمی هم مراقب خودش باشد. حاج عباس داخل یکی از سنگرها رفت تا با دوربین، منطقه را دید بزند.
کد خبر: ۳۸۷۱۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۴

نوید شاهد: کسی آن جا نبود جز عباس. یک گوشه نشسته بود. سلام کردم، جوابم را داد. قبلا خیلی با او شوخی می کردم، ولی این بار فرق می کرد. چهره اش نورانیت عجیبی داشت. اصلا نتوانستم به خودم اجازه بدهم که با او شوخی کنم...
کد خبر: ۳۸۷۱۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۴

گزیده خاطرات خانم افسانه قاضی زاده، امدادگر داوطلب دوران دفاع مقدس
افسانه خانم قاضی زاده يكی از دهها زنی است كه در كنار رزمندگان پاسدار، ۴۵ روز از خرمشهر دفاع كرد و در آخرين روز با چشمانی پر از اشک همراه با ۱۴ نفر از زنانی كه باقی مانده بودند شهررا ترک كرد.
کد خبر: ۳۸۷۰۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۴

خاطره
خسته و غمگين بوديم مي خواستم با صداي بلند و زار زار گريه كنم مي خواستم فرياد بزنم اما براي كي و براي كدامشان.
کد خبر: ۳۸۶۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۱۹

همرزم شهيد «غلامرضا كيانپور»گفت: اين شهيد بزرگوار به خانواده اش گفته بود راننده آمبولانس است و مادرش گريه مي كرد و مي گفت «تا امروز نمي دانستم فرزندم فرمانده عمليات است».
کد خبر: ۳۸۵۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۴