روایتی خواندنی از همرزم گرامی شهید «مجید نزدیک بخش» در سالروز شهادتش می خوانید؛
سنگر پر از عطر گل محمدی شده ؛ دوباره مجید جانمازش را پهن کرده تا نماز بخواند . چهره اش نورانی شده ؛ اشک در چشمانش جمع شده ؛ می خواهد برود ! باید برود . گرد و خاک پوتین هایش را با دستمال پاک می کند . اسلحه اش را تمیز می کند . جانمازش را جمع می کند و در جیب پیراهنش جا می دهد . باید برود . همه همرزمانش جلوی سنگر جمع شده اند و همدیگر را در آغوش می کشند و حلالیت می خواهند .