گفت وگوی اختصاصی

آخرین اخبار:
گفت وگوی اختصاصی
گفت‌گو با مادر شهیدِ جمعه سیاه:

پسرم برای نجات مجروحان از خانه بیرون می‌زند و برنمی‌گردد

در آن روز سیاه که گلوله‌های رژیم شاه بر پیکر مردم بی‌پناه فرود می‌آمد، نوجوان ۱۵ ساله‌ای از خانه بیرون زد تا به یاری مجروحان بشتابد؛ غافل از اینکه این آخرین بار است که پا از خانه بیرون می‌گذارد. حالا پس از دهه‌ها، مادرش با چشمانی اشک‌بار روایت می‌کند: «در خوابم می‌گه مادر، من اومدم دیگه نتونستم برگردم... گذشت کن». این روایت مادری است که آرزوی دیدن عروسی پسرش برای همیشه در سینه‌اش ماند.
گفت وگوی اختصاصی در آستانه سی و یکمین سالگرد شهادت منتشر می شود؛

روایت زندگی و مجاهدت های شهید «محمدباقر آقایی»؛ او آسمانی بود

این اواخر خیلی دلم برایش تنگ شده بود. عید هم به خانه نیامده بود. ماه رمضان بود هر روز دعا می کردم زودتر بیاید. وسط های ماه رمضان بود که آمد و این آخرین باری بود که پیش ما بود . او دیگه مثل قبل نبود شور و شوق جبهه در او خیلی زیاد شده بود آدم ماندن اینجا نبود. چهره اش نور خاصی داشت. شکل آسمانی ها بود. از جنوب که آمد ریش بلندی داشت و کمی هم زیر افتاب پوستش تیره شده بود. چند روز ماند بعد به سردشت رفت. در انجا بود که شهید شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه