بنده در شهر «مهران» هستم البته شهر که نه در آن محور هستم و معصوم را نیز حدود بیست و چهار ساعتی است که از شهر «فاو» آورده اند به مهران و در این روزهاست که دوباره یک یورش به مرزهای عراق داشته باشیم.
در قنوت نماز شب چهاردهم تیر ماه بوده است به او الهام می شود و پیکر خود را بر دستان مشتاق اهالی روستا می بیند. پس از پایان نماز به دوست و همسنگرانش مژده شهادتش را با شادی و شعف می گوید.