خاطره ای از شهید موسی کاتبی از زبان مادرش

خاطره ای از شهید موسی کاتبی از زبان مادرش
خاطره ای از شهید گرانقدر از زبان مادرش

وقتی از بیمارستان می آمد اول پیش من می آمد بعد به خانه اش می رفت

گفت: من می خواهم بروم اگر من نروم ،برادرانم هم نمی روند ،آنها هم اگر نروند همسایه ها هم نمی روند و آنوقت هیچ کس نمی رود و دیگر هیچ! اما اگر من رفتم دیگران هم می روند .
طراحی و تولید: ایران سامانه