خاطرات عزیز جهانگیرزاده

خاطرات عزیز جهانگیرزاده
خاطرات آقاي عزيز جهانگيرزاده برادر خانم شهيد محمدرضا پاشائي

روایت لحظه های شهادت «محمدرضا پاشائي»

هر چه صدا كردم فقط ديدم يك بار به زور گفتند: بلي، فهميدم كه تير خورده، بلندش كردم، ديدم بله تير خورده و سنگين نفس مي كشد
طراحی و تولید: ایران سامانه