خداوند در حدیث قدسی می فرماید من جانشین شهید در خانواده اش هستم و هر کس آنها را بیازارد مرا آزرده است دیگر در پشت سرمان چه نگرانی داریم وقتی که خانواده ما سرپرتش را از دست بدهد
شهيد دروهي 16 ماه با تمام وجود از خاك كشورش دفاع كرد در روز شهادتش او سر پست نگهباني بود وقتي متوجه شديكي از دوستانش كه براي شناسايي رفته بود شهيد شد با اصرار زياد براي بازگرداندن جسدش به جلو رفت و وقتي جنازه او را پيدا كرد در موقع برگشتن به عقب يك مين زير پايش منفجر شد
همانطور که میدانستم در شهادت من مانند کوه استواری و خم به ابرو نمی آوری ، مادرم از اینکه خداوند هدیه شما را قبول کرده شکرگزار و مغرور باشید . مادرم همیشه پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید
از همان کودکی اخلاق نیکو وپاکدلی ومهربانی ،در اونمایان بود،به همه احترام می گذاشت ودر امور خیر به همگان کمک می کرد.در میان اعضای خانواده،مانند معلمی بزرگ رفتار می کرد
شهيد قبل از انقلاب در راهپيمايي ها و سخنراني ها که در مساجد تشکيل مي شد شرکت مي کرد و پس از اينکه انقلاب پيروز شد او هدفش را انتخاب کرد هدف او پاسداري از انقلاب بود قبل از جنگ او در بسيج محلي براي حفاظت از محله و مسجد شبها نگهباني مي داد
آخرین پیام من به خانواده ام این است که نگران نباشید و اگرشهید شدم ناله و فریاد نکشید ،من توصیه نمی کنم بر من گریه نکنید،میدانم اگر شهیدشدم این افتخار من است بر من گریه خواهی کرد
پیامی به ملت مسلمان: وحدت کلمه را امام فرموند حفظ کنید که ما تمامی سربازان مسلمان ایران دوش بدوش هم تا آخرین فشنگ برای سرکوبی دشمن و پیشبرد اهداف مقدس اسلامی
از امت حزب ا...می خواهم که با توکل به خداوند در خط امام عزیزوکارگشای گره های کشور ومسلمین حرکت کنند زیرا مادامیکه ایمان داشته باشید وپشت سر امام حرکت کنید هیچ بیم واندوهی ندارید.زیرا امام بسیار آگاه ومتقی است
شهید نادر همتی/ دهم خرداد 1347، در شهر رودهن تابعه شهرستان دماوند به دنیا آمد. بیست و هفتم فروردین 1366، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نام پدر: محمد ابراهیم
تاریخ تولد: ١٣٣٨/٠١/٠١
محل تولد: روستای بلا ورجان
نام عملیات: پدافندی
تاریخ شهادت: ١٣٦٦/٠١/٢٦
محل شهادت: خرمشهر
اقشار: آماد و پشتیبانی
زندگی و حیات این حقیر در جهت بندگی و عبودیت خدا و خدمت به اسلام و انقلاب عظیم اسلامی کاری نکرده و ارزشی نداشته است بلکه انشاءا...این اندک خونم به پای درخت پرثمر اسلام بریزد و معاصی و گناهانم آمرزیده شود
رضا با همیشه فرق داشت از همیشه نورانی تر و زیبا تر شده بود و در بهمن ماه 65 به جبهه جنوب رفت و در تعطیلات عید چند روزی به مرخصی آمد دیگر کاملا فرق کرده بود
بعد از خداحافظی مفصل دیگه من محسن رو ندیدم. فقط قبل از رفتنش تلفنی زنگ زد و حلالیت طلبید و ناراحت از این بود که من باهاش اعزام نشدم ولی گفت اونجا منتظرت می مونم
برادران و خواهران عزیز اینک که جمهوری اسلامی ایران با تمام مصائب و مشکلاتش و تمام گرفتاریهای داخلی و خارجی اش توانسته خود را پابرجا و ثابت قدم نگاه دارد و با تمام این بلایا بخصوص دخالت آمریکا و شوروی که تاب تحمل این حرکت الهی که از جوهره وجودی انسان متکی به الله سرچشمه گرفته را ندارند
عروسی من شهادت است و به هنگامی که به خواستگاری به خط مقدم میروم تا عروس خویش را ملاقات کنم دشمن نقلهای سرب بر سر و روی من خواهد پاشید در آن هنگام است که عروس شهادت را نیز در آغوش خواهم کشید وقتی مرا در تابوت میگذارند