معجزه

navideshahed.com

برچسب ها - معجزه
مادر شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل می‌کند: «پزشکان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از پیشرفت عفونت، پایش را قطع کنند. نمی‌توانستم قبول کنم. چقدر اشک ریختم و ائمه را صدا زدم. دکتر آمد و عکس جدیدی را که از پایش گرفته بودند کنار تخت گذاشت و گفت: دیگه احتیاجی نیست که پاشو قطع کنیم. مثل یک معجزه می‌مونه!»
کد خبر: ۵۸۸۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸

مادر شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل می‌کند: «پزشکان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از پیشرفت عفونت، پایش را قطع کنند. نمی‌توانستم قبول کنم. چقدر اشک ریختم و ائمه را صدا زدم. دکتر آمد و عکس جدیدی را که از پایش گرفته بودند کنار تخت گذاشت و گفت: دیگه احتیاجی نیست که پاشو قطع کنیم. مثل یک معجزه می‌مونه!»
کد خبر: ۵۸۸۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸

مادر شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل می‌کند: «پزشکان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از پیشرفت عفونت، پایش را قطع کنند. نمی‌توانستم قبول کنم. چقدر اشک ریختم و ائمه را صدا زدم. دکتر آمد و عکس جدیدی را که از پایش گرفته بودند کنار تخت گذاشت و گفت: دیگه احتیاجی نیست که پاشو قطع کنیم. مثل یک معجزه می‌مونه!»
کد خبر: ۵۸۸۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸

نوید شاهد - «دکترها می‌گن امیدی نیست. از خدا خواستم این بار خوب بشه تا به آرزوش برسه. مکثی کرد و پرسید: آرزو؟ منظورتون چیه؟ ...» به مناسبت سیزده آبان، در دو بخش خاطراتی از دانش‌آموز شهید «غلامرضا ابراهیم‌طوسی» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. نوید شاهد سمنان توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کند.
کد خبر: ۵۱۹۷۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰

نوید شاهد - نویسنده، خبرنگار و فعال اجتماعی گچسارانی به مناسبت سی‌امین سالگرد بازگشت آزادگان به کشور، خاطره‌ای سراسر معجزه از آن روزها دارد.
کد خبر: ۴۸۵۹۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۳۰

نویدشاهد - شهید "سيد عزت الله قادري" در گهواره بود او را بيرون آوردم تا شيرش بدهم ديدم عقربي روي بدنش است، سياه و بسيار بزرگ و چند عقرب كوچك هم روي دوشش بود. عقرب را به زمين انداختم عقرب او را نيش نزده بود و اين چيزي جز معجزه و ماندن او براي شهيد شدن نبود.
کد خبر: ۴۸۲۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵

گفتگوی خودمانی نوید شاهد سمنان با خواهران گرامی شهید رضا کوهی
روز شانزدهم آذر من خیلی دلم گرفته بود و ناراحت بودم . سی و هفت روز بود که ازش بی خبر بودیم . گفتم ، یه نامه برای برادرم بنویسم . رفتم تو اتاق و درو بستم و شروع کردم به نوشتن . دادم به حاج آقا وگفتم ، برو پست کن برای برادرم . تا وقتی به دستش برسه یه مقدار طول میکشید . وقتی بیست و چهارم پستچی نامه رو آورد دیدم یه عکسی هم فرستاده . نامه ی آخرم به دستش نرسیده بود و این جواب نامه ی قبلی ام بود . نامه ای که براش نوشته بودم به دستش نرسیده بود ولی مثل یه معجزه تو همون تاریخ برام نامه نوشته بود .
کد خبر: ۴۵۱۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

شهدای بهمن
شب هنگام ساعت 2 بعد از نصف شب نوري مانند يك چراغ در حياط مقبره شهيد مشاهده نموده اند و بعداً خاموش گرديد.
کد خبر: ۴۲۱۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۴