شاهد اين صحنه حير تانگيز بود با ديدن چشمان باز سيدمهدى كه قبلاً بسته بود و اشكى كه از چشمان او آمد بی اختيار فرياد زد: مهدى زنده است، مهدى زنده است. به رغم فرياد او و ولوله زيادى كه در غسّالخانه پديد آمده بود مادرم در حال و هواى ديگر و گفتگو و نجوا با فرزندش بود. گويى هيچ صدايى از كسى نشنيده است...