مادرش دست به هر كاري كه در توان داشت می زد تاتوشه روز او را فراهم مي نمود تا شايد از راه تحصيل فرزندش را به پاي ديگران برساند و او را داراي شخصيتي كه آرزويش بود برساند.
در عالم خواب و بيداري شهيد را با لباس سبزي همراه با يك نفر ديدم كه كيف بهمن را در دست داشت. جلو درب منزل آمدند كيف را تحويل دادند تا بهمن را صدا كردم پرواز كرد و رفت. فرداي آن روز كيف او را درب منزل آوردند و تحويل دادند.