خاکریز - صفحه 2

خاکریز
مرکز هنرهای رقومی بسیج

مجموعه پویانمایی خاکریز های نمکی

ماجراهای خانواده نامدار: نگاهی طنز به خاطرات دفاع مقدس، برداشتی آزاد از مجموعه کتاب های ترکش های ولگرد
برادرانم بى‌يار و ياور در پشت خاكريزها گلوله باران مى‌شوند...

مختصری از وصیتنامه شهید دارا وفائي زاده

كشته گشتم من اگر در جبهه اى همسنگرم اين پيام از من ببر نزد خمينى رهبرم.

کرامات شهیدان؛(6) گلى نثار دوست

در همان شب شهيد مرتضى بشارتى تصميم گرفت جنازه اين ايثارگر بزرگ را كه با نثار جان خود، جان بقيه بچه ها را از آسيب دشمن محافظت كرد، به عقب بياورد. شهيد بشارتى قبل از شهادت به من گفت: وقتى خودم را به كنار جنازه شهيد منصور نديم رساندم، ناخودآگاه چشمم به يك گل محمدى بسيار خوشبو كه روى سينه او گذاشته شده بود، افتاد.
یادباد آن روزگاران یادباد

دل دختر و بابا در شلمچه گره خورد و وصیت‌نامه‌ای که مأمنش پوتین بود

زمانی که راوی برای خانواده‌ها و رزمندگان صحبت می‌کرد، ناگهان فرزند یک مفقودالجسد از جمعیت جدا شد و دوان‌دوان به سمت خاکریز دوید، از میدان مین عبور کرد و به بالای خاکریز رسید.
طراحی و تولید: ایران سامانه