نیمه تاریک ماه

نیمه تاریک ماه
شهید ممقانی به روایت همسر شهید

ان شاءالله همسرم روز قیامت شفیعمان باشد

ای همسرم! در طول این مدت من نتوانستم دین خود را به شما ادا کنم. این شاءلله که من را ببخشید و از من بگذرید و از شهادت من ناراحت نشوید، که ما همه امانت خداوند در این دنیا هستیم و سعادت ما این بود که در این راه باشیم.
شهید حسین املاکی به روایت همسر شهید

بوی انتظار بیست و هفت ساله را به امید برگشت حسین تنفس می کنم

روبه روی عکس حسین آقا نشسته ام و به خواب شب گذشته ام فکر می کنم: حسین آقا لباس دامادی اش را پوشیده بود. همراه با سیدی بزرگوار، در سرزمین وسیع و سرسبزی بود که کوه های مرتفع داشت.
قاضی میرسعید به روایت همسر

هستی، همیشه، همه جا....

ما پنج نفر هستیم. یک ماه پس از رفتن تو. آمدیم اصفهان برای جمع و جورکردن زندگی از دست رفته، آخرهای سال است. تمام اصفهان پر از برف است.
دلنوشته های همسر شهید حسین علی داوود آبادی

مگر سنگینی آرپیجی، شانه هایت را آزرده نمی کرد؟

از خیلی ها شنیده بودم شوهرشان که از منطقه می آیند، خسته اند. تو چرا هیچ وقت خسته نبودی حسین؟ تا خود صبح هم می نشستم برایت حرف می زدم، پای درددلم می نشستی و هیچ نمی گفتی.
شهید محمد صبوری به روایت همسر شهید

صبوری، همیشه صبور بود و تحمل می کرد

شب قبل، بعد از این که بچه ها را خوابنده بودم، روبه روی عکسش ایستاده بودم و گریه می کردم. می گفتم : «محمد، اصلا من به تو تعهد داده بودم که تو بروی و من این همه مشکلات را تحمل بکنم؟ خب اون موقع توی زندگی هم همین جوری یه سری مسئولیت ها گردن من بود، الان هم همین جور. خسته شدم.
طراحی و تولید: ایران سامانه