همدانی

همدانی

گفت و گوی منتشر نشده حاج حسین همدانی ؛ من با دل و انديشه جوانان كار دارم

گفت و گوی منتشر نشده ای از سردار همدانی نشان می دهد که این شهید تا چه میزان بر بنیاد مقاومت بر اساس نیروهای مردمی اعتقاد دارد. او جوانان را دارای ایمانی قوی می داند که باید به سوالاتشان پاسخ داد. روایت او از روزها و ماههای اول جنگ نشان می دهد که چگونه مردم و نیروهای مردمی را سرمنشا پیروزی و مقاومت می داند.

پرچم حرم حضرت رقيه(س)؛ اهدايي سيدحسن نصرالله به سردار شهيد همداني

در ديدار سردار شهيد همداني با سيدحسن نصرالله، دبيركل حزب الله لبنان پرچم حرم حضرت رقيه(س) را به وي اهدا كرده بود كه اين پرچم هم اكنون يادگاري به جا مانده از امير دمشق براي اعضاي خانواده اش است.

دکترمحمدمهدی بهداروند از خاطرات و شخصیت سردار همدانی می گوید: گفت خوابم روزی تعبیر می شود که دیگر نیستم

یادم است وقتی که آقای شهید احمد سوداگر به شهادت رسید در یک جلسه ای ما همدیگر را دیدیم. در آنجا سردار همدانی به من گفت: « دکتر بهداروند! مطمئن باشید من زودتر از شما به احمد ملحق می شوم و احمد مرا فراخوان می کند و من پیش دوستان شهیدم می روم. » من خندیدم و گفتم که اگر خواب دیدید خیر باشد. اما او گفت که این خواب یک روزی تعبیر می شود که من دیگر نیستم.
گفت وگو با فرزند ارشد سردار همداني

ابو وهب به روایت وهب

كارهاي خيلي خاصي انجام مي داد كه ما از طريق دوستان ايشان، به عنوان اعضاي خانواده اش مطلع مي شديم. همان موقع كه پدر بود، مي ديدم كه برخي كارهاي خيلي بزرگي را به نام افراد ديگر تمام ميكرد، مثلاً كاري كه خودش كرده بود، به نام شخصي ديگر تمام ميكرد. ايشان نخستين كانون بسيج جوانان را در همدان بعد از جنگ راه اندازي كرد. آن موقع خيلي از مديران فرهنگي كشور ما شايد به اين مسأله فكر نميکردند

وصیت نامه سردار شهید حسین همدانی

بنده حقیر، حسین همدانی ، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع ها این نفس سرکش سراغ من می آمد و مرا گول می زد، وسوسه می شدم، نق می زدم، در درونم اعتراض ایجاد می شد اما خدا مرا کمک می کرد، متوجه می شدم، پشیمان می شدم، توبه می کردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا می پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم

سرلشکر مصطفی ایزدی از سردار همدانی می گوید:زندگی سراسرمجاهدت و پراز برکت

شهيد بروجردي در برنامه هايي كه در كردستان و در پاكسازي سنندج و محورهاي مواصلاتي، ايشان فرمانده برادرهاي همداني بودند، ايشان را برادر همداني صدا مي زدند و از همان زمان به اين نام معروف شدند...

دفتر خاطرات - امدادهای غیبی

نوید شاهد: همداني چشمانش را ماليد. نگاهي به آسمان انداخت. تيمم كرد و پشت سر شهبازي به نماز ايستاد. شهبازي نماز كه مي خواند، گريه مي كرد. دانه هاي اشك روي صورت باروت زده و دود گرفته اش شيار مي انداخت. همين از احساس شرم او مي كاست. نماز كه تمام شد، همداني با تندي پرسيد: «مگه قرار نبود نيرو بفرستي؟»

دفتر خاطرات - انتظاري شيرين

نوید شاهد: گلاب آرام گلوله را ميان دو انگشت خود گرفت. همداني ذكري گفت و چشمانش را بست. گلاب گلوله را محكم بيرون كشيد. خون مثل چشمه از ميان گوشت پاي او جوشيد و بالا آمد. حاج بابا چفيه خودش را روي زخم بست و گفت: «به به... مهمونا هم به موقع دارن ميان. نگاه كنين...»

دفتر خاطرات - باران رحمت

نوید شاهد: چشمان فريدي هم روي دو چشمي دوربين چسبيده بود و تپه ها را مي كاويد. آهي از ته دل كشيد و گفت: «خدا مي دونه كه اگه تمامي اين تپه ماهورا رو بذاريم روي هم، بازم عراقي ها از روي بازي دراز دست روي حلقوم ما گذاشتن.» و ادامه داد: «كاش بعد از سقوط قصر شيرين و اسارت بچه ها، خودمون رو سريع مي رسونديم روي يكي از قله ها.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه