روایت سوم از مجموعه روزه داران شهید؛
«چند دقیقه بعد از بوی خاک و سر صدای مردم متوجه شدم که موشک زده است. زیر آوار گرفتار شده بودم دست و پایم بین چرخ های دوچرخه گیر کرده بود و تحرک مرا گرفته بود. هر چه فریاد می زدم کسی صدایم را نمی شنید. احساس می کردم مردم از روی من رد می شوند و حواسشان به زیر پایشان نیست. همه به محل اتاق ها ی ویران شده هجوم می بردند و احساس نمی کردند کسی زیر پایشان است....» در ادامه متن خاطره این رضا ملائکه زاده را در بمباران سال 1363 در نوید شاهد بخوانید.