خاطره شهید - صفحه 17

خاطره شهید
خاطراتی از مهندس شهید فریدون کشتگر

خبر شهادتتش را به همرزمان و دوستانش داده بود

مهندس کسی بود که همچون سنگرسازان بي سنگر با وجود اينكه مسؤوليت پشتيباني جنگ و جهاد را بر عهده داشت اما خود پشت لودر مي نشست و براي رزمندگان اسلام خاكريز مي زد.

«فریادرس» روایتی از طلبه شهید رسول هلالی

طلبه شهید رسول هلالی عاشق دلسوخته، معلم مهذب، علی رغم مسئولیتی که داشت، برای خود هیچ امتیازی نسبت به دیگران قائل نبود. در حفظ ارزشهای انقلاب لحظه ای آرام نداشت و دمادم خود را در معرض شعله های خطر قرار می داد.

زندگینامه ، خاطرات و مناجات شهید حمیدرضا سلطان محمدی در سالروز شهادتش

نوید شاهد - به مناسبت شهادت شهید "حمیدرضا سلطان محمدی" از شهدای استان مرکزی در هشت سال دفاع مقدس است که زندگینامه ایشان را برای مخاطبین خود منتشر نموده ایم.

ده خاطره ناب از شهید «سرلشگر خلبان محمود خضرایی»

به مناسبت سالگرد شهادت «سرلشگر خلبان محمود خضرایی»، فرمانده مرکز آموزش های هوایی نیروی هوایی ارتش خاطرات شنیدنی از سال های حیات آن عقاب تیزپرواز ارتش ايران را مرور می کنیم.

خاطره ای به خط شهید هادی شهبازی + دست نوشته شهید

همه با روحیه خیلی قوی و شاد و خندان همه دست به درگاه خدا دراز می کردند و از خدای خودشان طلب شهادت می کردند
شهدای انقلاب

خاطره ای از شهید والامقام انقلاب علی ظریف قمصری کاشی پز از بان مادرشان

روکرد به مردم گفت آقایان خانمها بخدا این 4 ماه کلی کشته دادیم ولی همچنین مادر نمونه ای ندیدم او آقا به من گفت برو از اتاق بالا شماره بگیر گفتم آقا کاری با شهید من نداشته باش تمام کارهایش را خودم می خواهم انجام دهم
شهدای انقلاب

مختصری از زندگینامه و خاطرات شهید والامقام انقلاب حسین کاظمی

حسین از جوانی با حکومت پهلوی مخالف بود البته این مخالفت از پدر ما رسیده بود. ما درخانواده از روزی که خود را شناختیم پدرمان از حکومت پهلوی بد می گفت و ما را در امور سیاست آشنا می کرد

10 خاطره کوتاه از «صیاد دلها»

«علی صیاد شیرازی» به سال 1323 در روستای «کبود گنبد» از توابع «درگز» متولد شد. پس از دریافت دیپلم ریاضی در تهران به سال 1342 در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد و سه سال بعد در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد و سه سال بعد در رسته توپخانه فارغ التحصیل گردید.
خاطره ای از همسر شهید هاشم شيخي

وفای تاب

دلتنگ تابی هستم که خاطره هایش برایم باقی است. تابی که بچه ها با آن خود را سرگرم می کردند تا پدرشان برگردد. گاهی سمیه و مرضیه را روی پاهایم میگذاشتم و در تاب می نشستم و با هم تاب می خوردیم. بچه ها روز به روز بزرگ می شدند و تاب هم نظاره گر بزرگ شدن آنها بود.
شهدای امروز چهاردهم آذرماه

خاطرهای از زبان مادر شهید والامقام محمد ببری

یکدفعه اکبر سرش را به آسمان بلند کرد و گفت خدایا چی می شد این افتخار را نصیب ما می کردی؟ درست فردای همان روز ترکش توپ می خورد و به شهادت می رسد. او گفته بود از قول من به مادرم بگویید هیچ وقت سر خاک من گریه نکند؛ فقط حمد و سوره بخواند و خدا را شکر کند که فرزندش را در راه خدا داده است.
شهدای امروز سیزدهم آذرماه

خاطره ای از شهید والامقام حسن رئوفی از دوست وهمرزم صمیمی اش

خواب بیدار شدم و دیدم که شهید رئوفی در سجده نماز شب میباشد و دوستان با او شوخی میکنند که حسن جان ما را هم نفر چهلمین قرار بده یکی میگفت حسن آقا بابا خیلی مخلصی این کار را نکن که شهادت را به من و تو نمیدهند. بسه دیگه بیا بخواب خدا را خوش نمیآید در این نصف شب ولی شهید بدون توجه به ما کارش را کرد و حتی به من که دوست صمیمیش بودم هم توجه نکرد.
شهدای امروز هفتم آذرماه

خاطرات شهید والامقام ناخدا یکم محمود رضا کوشا به روایت برادر

همه ساله هفتم آذر بهانه خوب براي گراميداشت ياد و خاطره هاي تلخ و شيرين روزهاي خون و حماسه، روزهاي عزت و جاودانگي،روزهاي پايدراي و مردانگي و روزهاي دريادلان و نامداراني است كه از نام گذشته تا به بام دوستي و عشق برسند و از آنجا خورشيد محبت و مهرباني را در افق دريايا پر مهر حضرت احديت نظاره گر باشند. دريادلاني كه بالجوي درياي پر تطاطم عشق بودند و حادثه و خطر آنان را براي رسيدن به چشمه زلال يار مانع نبود
طراحی و تولید: ایران سامانه