ماه مبارک رمضان که از راه میرسید محمد رضایی بود که در نیمههای شب بر طبل میکوبید و با خواندن اشعار مذهبی اهالی روستا را برای گرفتن روزه ماه رمضان بیدار میکرد.
در سال 1362 در روزهایی که بیشتر مناطق کردنشین کردستان به ویژه مناطق روستایی در اشغال گروهکهای ضد انقلاب بود به هنگام استقرار پایگاه سپاه در روستا که با همکاری و مشارکت خود مردم وظیفه تامین امنیت روستا را عهده دار بودند به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد در همان پایگاه مشغول به فعالیت شد...
در بین اهالی روستا به پاکی ودین داری معروف بود، همواره میکوشید که نماز را اول وقت اقامه کند و به نماز جماعت و اقامه نماز در مسجد اهمیت زیاد میداد مؤذن مسجد روستا بود و با صدای دلنشین بانگ محمدی(ص) را سر میداد...
گشاده رویی و اخلاق نیک از خصوصیات بارز او بود و همه او را به صفات نیک میشناختند در همه عملیات ها و مأموریتهای سخت پیش قدم بود و از مرگ هراسی نداشت ...
در طول یک سال خدمت در لباس رزم و دفاع از میهن اسلامی و مقابله با گروهکهای ضد انقلاب و پاکسازی منطقه از لوث مزدوران وابسته به ایادی استکبار بارها تا مرز شهادت پیش رفت و در چندین عملیات و درگیری حضور پیدا کرد...
با استقرار رزمندگان سپاه اسلام در منطقه بعد از پاکسازی شهرهای کردستان از لوث گروهک های ضد انقلاب در سال 1360 چند ماهی را به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد سلاح به دوش گرفت...
همرزمانش درباره شجاعت و شهامت او میگویند هر گاه به او ماموریتی محول میشد، با روحیه بالا به انجام آن اهتمام مینمود و هیچگاه خوف و ترسی به دل راه نمی داد و با تمام وجود از نظام اسلامی و آرمانهای بنیانگذار انقلاب اسلامی دفاع میکرد...
نقل میکنند: در سالهای حضورش در سپاه بیشتر مواقع نیمههای شب از خواب بیدار میشد و با خدای خود به راز و نیاز میپرداخت و در آخر دعاهایش همیشه میگفت خدایا شهادت را روزی من قرار بده،..
او هیجده سال داشت و با شکل گیری سپاه و سازمان پیشمرگان مسلمان کرد برای پاکسازی کردستان از لوث ضد انقلاب در سال 1361 در قالب یگان حزب الله به عنوان پیشمرگ در صف رزمندگان سپاه اسلام قرار گرفت...