سنش کم بود اما هم قدرتی عظیم در بازوانش جمع بود، هم نیروی خارق العاده اراده. اراده ای برای نابودی کامل دشمن. اراده ای که شوق او را برای آمدن به جبهه دوچندان کرده بود.
او که تشنه ایثار و فداکاری بود، به جبهه های نبرد رفت تا با حماسه هایش که نشان از قدرت و و اراده پایدارش بود، با دشمن زبون به مبارزه بپردازد و آنها را از پای درآورد
خدیر با تربیتی که یافته بود و با غیرت و شجاعتی که داشت، به همراه مردم شجاع و انقلابی روستا به مقابله با این افراد از خدا بی خبر برخاست که در نهایت توسط همین مزدوران خدانشناس، مظلومانه به شهادت رسید.
پیکر پاک و مطهر سه شهید منطقه مرزی پیرانشهر بعد از اقامه نماز جمعه در سه شهر ارومیه، میاندوآب و نقده بر روی دوش مردم شهید پرور و مسئولان شهرها تشییع شد.
دانشگاه ما جبهه است و در اين برهه از زمان نبايد امام را تنها گذاشت زمان، زمان جنگ با كفار عراقي است. دانشگاه من حضور در جبهه هست. من بايد از دانشگاه امام حسين (ع) قبول بشوم. به حق همين طور هم شد و به ياران امام حسين (ع) پيوست».
پدرم و برادرانم، هرگاه در این جنگ شهید شدم، سنگر مرا خالی نگذارید و با دشمنان امام بجنگید و نگذارید خون فرزندان قرآن و ایران، به دست اجانب و منافقین به هدر رود.
حس مسؤوليت پذيري و جلوگيري از تجاوز بيگانگان در وجودش غوغا می کرد و شنیدن رشادتهاي رزمندگان، او را برای اعزام هرچه زودتر به مناطق جنگی مشتاق تر می کرد.
اله وردي با چشمهاي اشك آلود جواب داد: «مادر جان، مرگ در راه خدا، نعمتی بزرگ است. اگر شهيد شدم تو را شفاعت خواهم كرد و اگر سالم بازگردم باز در خدمت شما خواهم بود.»