لطیف از روزی که پایگاه سپاه در روستا استقرار پیدا کرد او به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد به صف رزمندگان سپاه اسلام پیوست و در همان پایگاه روستا فعالیت خود را شروع نمود...
با شکلگیری سازمان پیشمرگان مسلمان کرد در منطقه در روزهایی که جوانان کردستان یکی پس از دیگری سلاح به دوش میگرفتند تا امنیت را به کردستان برگردانند با عشق امام(ره) و انقلاب اسلامی مغازهاش را به حراج گذاشت و در سال 1360 در سن چهل و سه سالگی به جمع پیشمرگان مسلمان کرد درآمد...
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به شهر مهاجرت کرد و چند سالی در یک مغازه کبابی مشغول به کار شد و در همان سالها با حضور در کلاسهای بزرگسالان سواد خواندن و نوشتن را آموخت و با یادگیری حرفه رانندگی به شغل رانندگی اشتغال پیدا کرد....
با شکل گیری احزاب و گروهکهای ضد انقلاب در منطقه که از مردم سلب امنیت کرده بودند به همراه برادرانش برای سرکوبی و مقابله با آنان صلاح به دوش گرفت و به صف مستحکم پیشمرگان مسلمان کرد درآمد...
با شکل گیری سازمان پیشمرگان مسلمان کرد به همراه دیگر برادرانش به عضویت سازمان مزبور درآمد ودر مقابل عناصر وابسته به ایادی استکبار به مبارزه پرداختند....
در شرایطی که هیچ گونه امکان دفاعی وجود نداشت به اسارت دشمن پلید درآمد و پس از شکنجههای فراوان در همان روز با زبان روزه به شهادت رسید و با خون پاکش افطار نمود ...
از همان دوران کودکی دركارهاي خير و صواب پیش قدم بودند به گونهای خیلی زود در همان سنین نوجوانی در جرگه دراویش قرار گرفت و همه او را به عنوان مؤمنی عارف مسلک میشناختند و برای او احترام خاصی قائل بودند...
نزد یکی از معتمدین محل وصیت کرده بود اگر شهید شدم مبلغ پس انداز نزد بانک را برای عمران مسجد محل به مسجد کمک کنید و برای کسب رضای خدا در حد توان به نیازمندان هم کمک میکرد. ...
با پيروزي انقلاب اسلامي در اواخر سال 1361 به عضويت يگان پيشمرگان مسلمان درآمد و در پايگاههاي عملياتي روستاي حسنآباد و ساير روستاهاي اطراف شهر سنندج به فعاليت پرداخت و در چندين عمليات و درگيري فعالانه شركت كرد...
پیشمرگان مسلمان کرد نیروهای جان بر کفی بودند که در هر لحظه و ساعتی از شبانه روز خطری منطقه را تهدید میکرد با عشق و علاقه حضور مییافتند و در قید زمان و ساعت خاصی نبودند ...
در اوايل سال 1359 ، همزمان با شروع پاكسازي شهر سنندج توسط رزمندگان اسلام، به جمع ياران انصار و مهاجر خود پيوست و كسوت سبز پاسداري را بر تن كرد و سلاح دفاع از اسلام وانقلاب اسلامي را بر دوش گرفت و به مصاف دشمنان رفت و حماسه هاي فراواني را خلق كرد....
در آن سالها فعالیتشان به زمان و مکان خاصی وابسته نبود و بیشتر آنان به صورت گروهی که به آن گروه جوله میگفتند به تعقیب ضد انقلاب می پرداختند و گاهی مجبور بودند شبانه در اماکن عمومی مانند مساجد و مدارس روستاها اتراق نمایند....
در مدت کمتر از یک سال حضور در سپاه بارها مود تهدید ضد انقلاب قرار گرفتند تا جایی که تمامی اهل خانوادهاش را به گروگان بردند و پدرش هم با وجود کهولت سن در اسارت مورد اذیت و آزار فراوان قرار گرفت و...
نزدیــک هــای اذان صبــح بــود، صــدای انفجــار و غریــو گلولــه از خــواب بیــدارم کــرد، تــا آن لحظــه چنیــن صداهایــی را آن هــم در نیمــه هــای شــب نشــنیده بــودم. تــرس سراســر وجــودم را فــرا گرفتـه بـود....
او نيز يكي از كساني بود كه در عقدپيمان جوانمردي، مردان مرد روستاي دولاب، براي مقابله با ملحدين ضدانقلاب،حضور داشت، آن را امضا كرد و با خون سرخش، بر آن تأييديه نوشت....