روایت چهارم از مجموعه روزه داران شهید؛
«بعد از حادثه، به ما نامه دادند که در شهرک حمزه ساکن شویم. ولی چه اسکانی، مادر که نبود. جای خالی او ما را می کشت. دیگر آرامش نداشتیم. همه ی خوشبختی ما مادر بود و الآن هم که شهید شده و ما تنها بودیم. ما هم که بچه محصل بودیم و کاری از دستمان بر نمی آمد. به پدرم گفتم: «دیگر سراغ خانه نمی رویم. نمی خواهیم آن را بسازیم بگذار همانطور بماند....» در ادامه متن خاطره شهادت این شهدای والامقام را از زبان پسر خانواده در نوید شاهد بخوانید.