گفت:« مامان یکی از عکسهای امام به دستم رسید آن را بر روی ماشین جیپ نظامی که راننده آن بودم، زدم و مقداری از گلهای باغچه پادگان را چیدم و دور تا دور آن را تزئین کردم» من با دلهره گفتم« کار خطرناکی کردی عزیزم» با خنده گفت:« آره می دانم فرمانده ام وقتی این صحنه را دید با من برخورد کرد و چند روز مرا به زندان انفرادی فرستاد» آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات خواهر شهید " احمدتمیمی " است که نوید شاهد شما را به خواندن بخشی از این خاطرات دعوت می کند.