دوست شهید «اسماعیل علی بخشی» میگوید: «چند نفری را که قدشان اندازه من و اسماعیل بود از صف نیروهای اعزامی بیرون کشیدند، اسماعیل نگاهی به من کرد و گفت: «من را نیز برمیگردانند.» در یک آن فکری به ذهنش خورد. گفت: «من میروم دستشویی و برمیگردم.» رفت و بعد از آمدن قدش از من بلندتر بود. بعد فهمیدم که روزنامههایی را تا کرده و داخل کفشهایش گذاشته تا قدش بلندتر شود و نتوانند او را از صف بیرون بکشند.» در ادامه خاطرات شهید اسماعیل علی بخشی را از زبان همرزمش در نوید شاهد بخوانید.