خاطره خودنوشت شهید مسعود هوشیار «۱»
شهید «مسعود هوشیار» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب هنگام بود، شبی سرد از شبهای زمستان؛ پنجههای پا در درون پوتینها یخ زده بود، پشت بام منزل نیز از شدت سرما سخت شده بود. همه خوابیده بودند، صدای حیوانات شب به گوش میرسید. اما من و احمد اسلحه به دست طول و عرض پشت بام را با هم طی میکردیم و باز سر جای خویش باز میگشتیم...» قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.