همسر خواهرزاده شهید «سید حسین حسینیدوست» نقل میکند: گفتم: مادر! قراره برین کربلا؟ مادر شوهرم یکباره استکان را زمین گذاشت و گفت: قصدش رو داشتیم، اما نه هنوز ثبت نام کردیم و نه به کسی گفتیم. تو از کجا خبر داری؟ گفتم: دیشب خواب دایی حسین رو دیدم. با پرچمی سفید جلوی در خونه بیبیشون ایستاده بود و میگفت: قراره بیبی و آبجی معصومه برن کربلا.»