خالصانه راهم ر انتخاب نمودم و پيمانى كه با رهبر انقلاب بسته ام هرگز نخواهم شكست و پيام من به ملت شهيد پرور مان است كه نگذاريد دشمنى كه رفته است مجددا پيدا شود و خون شهيدان بدين وسيله پايمال شود
اکنون که لياقت مهماني خدا را پيدا کردم به شما عرض مي کنم که صبر و استقامت را پيشه کنيد و با صبر و خطابه اسلام را دشمن اسلام را به مردم به شناسانيد تا آنان که در خواب غفلت هستند بيدار شوند و حتي را قبول کنند
چه زيباست لحظه مرگ سرخ عابد در راه معبود آنگاه كه چشم از همه جا بسته و دست نياز تنها بسوى او نهاده و پا بر جا در برابر هر چه غير او ايستاده جان بر كف مى آورد
با شروع جنگ نتوانست بی تفاوت و آرام باشد وبا وجودی که هنوز در قم بوده ومشغول به ادامه تحصیل بود برای دفاع از مرز وب وم کشورش در مقابل تجاوز دشمن غاصب به پا خواست و به صورت داوطلب به جبهه رفت
سال 1346، ازدواج کرد و صاحب یک پسر و پنج دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.پنجم فروردین 1361، با سمت تک تیرانداز در دزفول بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید
زمانی که جنازه شهید را آوردند یکی از همسایه ها خواب دید که شهید جلوی در ایستاده است و خرما تقسیم می کند من از همانجا مطمعن شدم که این استخوان ها مال شهید است
شهید وابستگی عجیبی به مادر خود داشت. همیشه در کارها حتی کارهای منزل کمک می کرد. مثلا وقتی مادرش می خواست نان بپزد لگن خمیر را روی سر می گذاشت. و تا نزدیکتنور می برد و مادرش نان را به تنور می چسباند. و او نان را می برد
او حتی بیشتر از ساعات اداری کار می کرد و هیچ وقت اعتراضی نکرد. گاهی بعد از نیمه های شب در حالی که از خستگی نای صحبت کردن نداشت به خانه می آمد. بعد از کار هم همکاران خود را به منزلشان می رساند
به پا خواست و از طریق جهاد سازندگی برای رفتن به جبهه جنگ حق علیه باطل اقدام کرد. به منطقه فاو اهزام شد و در آنجا با مسولیت راننده آمبولانس فداکاری ها و رشادت های فراوان از خود نشان داد