خاطره از زبان برادر شهید

خاطره از زبان برادر شهید
برگی از خاطرات سرباز شهید " علی آخوندی"

علی فعال سیاسی بود!

نوید شاهد - برادر شهید آخوندی نقل می کند: «او از اطلاعات سیاسی بالایی برخوردار بود و آن را به دیگران انتقال می داد و دیگران را برای شرکت در انتخابات و فعالیت در ستادهای انتخاباتی تشویق می کرد. بسیار به جهاد در راه خدا علاقمند بود به همین دلیل عازم جیهه های حق علیه باطل شد.»

ما هر دو بردار در جبهه بودیم

برادر شهید "رضا یاری" می گوید: «ما هر دو در جبهه بودیم من چنگوله و برادرم دهلران، خیلی به هم وابسته بودیم. می خواست به دیدار من بیاید که به علت نا امنی منطقه من گفتم خودم به ملاقاتش می آیم، دو روز بعد از آن دیدار بود که خبر شهادتش را شنیدم.» متن این خاطره زیبا را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
خاطراتی از شهید محمد علی تک

انجام تکلیف

چند روز پس از بازگشت، شهيد كه خود را مهياي سفر به جبهه مي كرد مجدداً نزد مادر رفته و مي گويد در مورد آن قضيه كه گفتم ازدواج من منظور خاصي نداشتم مگر اينكه تكليف را از گردن خود برداشته و به گردن شما بياندازم و با دين كامل از دنيا بروم. نمي دانيم در زيارت امام هشتم بر او چه گذشته بود كه اينگونه خود را مهياي سفر مي كرد آري محمدعلي سفر كرد سفري طولاني كه 13 سال گذشت تا آنگونه كه خود مي خواست مفقودالاثر شود و تنها استخوان هاي بدنش خبر پرواز او را براي ما بياورند

خاطره ای از شهید عملیات کربلای 5 موسی نصیریان: مطمئن باشید جایی حساب میشه

برای اینکه مطمئن شوم عاقلانه تصمیم می گیره، گفتم: چون دفتر آماده به خدمت سربازی نگرفتی، این جبهه رفتنات جزء سربازیت حساب نمی شه.موسی لبخندی زد و گفت : مطمئن باشید جایی حساب می شه که از سربازی خیلی بالاتره.
در سالروز شهادت شهید«صفر مشهدی» منتشر می شود؛

جلوه های معنویت در روحیه عاشق شهادت

هر موقع آتش خمپاره عراقيها شدت مي‌يافت همرزمهايش داد مي‌زدند «مشهدي» چرا بيكار نشستي. سريع قرآن بخوان و شهيد با خواندن قرآن به آنها دوباره روحيه مي‌داد و خيلي وقتها هم بعضي رزمندگان مي‌گفتند: مشهدي اين چه موقع قرآن خواندن است. دراز بكش كه خمپاره‌ها مي‌بارند و همه با تعجب مي‌ديدند كه او فقط حواسش به خدا و خواندن قرآن است.
یادها و خاطره ها

خاطره ای از شهید مجید افشارنیا- راوی برادر شهید

مادر دیگر آرام و قرار نداشت و گریه می کرد و ذکر می گفت ، همه ما ناراحت شده بودیم که چرا امشب نیامد...

«زخمی شدن شهیدبهروز نجیب در دوران خدمت» از شهدای بهیار در جبهه ها

وقتی به مقر ارتش مراجعه کردم گفتم برای دیدن سرباز وظیفه بهروز نجیب آمده ام گفتند که به مرخصی رفته است در حالیکه ایشان مجروح شده و جهت مداوا به بیمارستان پشت جبهه اعزام شده بود.ادامه خاطره در نوید شاهد ایلام بخوانید.
خاطره

عنایت شهداي سريش‌آباد و نوزادی که مرتضی نام گرفت

خوشحال بود انگار خبر خوشي آورده بود او را مي‌شناختم وارد اتاق شد با اصرار مادرم كمي نشست با حالتي كه معلوم بود شرم و حيا مي‌كند گفت...
طراحی و تولید: ایران سامانه