شهید محسن بلندیان

شهید محسن بلندیان

اگر با من بیایی دیگه برنمی‌گردی!

«گفتم خوب، فردا ما هم با شما هستیم؟ ما را هم با خودت می‌بری؟ نگاه معناداری به من کرد و جواب داد اگر با من بیایی دیگه برنمی‌گردی! ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

صاحب عکس!

«بعد از شهادت آقا محسن در منجیل برایش مراسم ختم گرفتیم دیدم شخصی لنگ لنگان به طرفم می‌آید نزدیک شد و پرسید: «صاحب این عکس که روی اعلامیه زدید، کیه؟» گفتم: «ایشون داماد ما هستن، شهید بلندیان، مسئول بیمارستان شهید رجایی و مسئول بهداری سپاه. با تعجب گفت نه بابا؟ گفتم چطور مگه؟ ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

روایتی از تعیین مهریه در خواستگاری همسر شهید بلندیان!

«شهید بلندیان پرسید؟ می‌گم نظر شما راجع به مهریه چیه؟ چند یکصد تا سکه مد نظرتونه؟ از لحنت و کلمه چند صد تا خنده‌ام گرفته بود...، اما خودمو جمع‌وجور کردم گفتم. از نظر من مهم تفاهم، توافق و همفکری دونفر است نه مهریه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محسن بلندیان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

روایت خواندنی از خواستگاری شهید «محسن بلندیان»

« گفتم خواهش می‌کنم شما بعد ازدواجتون می‌خواید برگردید قم؟ حقیقتش اینه که من خیلی بودن در کنار خانواده رو دوست دارم و دلم پر می‌کشه برای پدر و مادرم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محسن بلندیان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

من یک پاسدارم!

«مدتی می‌شد که عضو سپاه شده بود و در بهداری کار می‌کرد پیش من آمد و از من خواست که با خانم بابایی صحبت کنم تا اگر راضی است با هم ازدواج کنند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محسن بلندیان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

آلبوم عکس شهید «محسن بلندیان»

همزمان با سالروز شهادت شهید «محسن بلندیان» مجموعه تصاویر این شهید گرانقدر توسط پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین منتشر شد.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه