خاطرهای به روایت از خواهر شهید؛
«اشک در چشمانش جمع شد و ادامه داد: «میگه این آخرین باریه که منو می بینی، این بار که به جبهه برم شهید می شم اگر میخواهی عقدمون رو بهم بزنیم تا تو آزاد باشی اگر هم قصد جدا شدن از من را نداری و میخواهی به پای من بمانی میشی عروس بهشتی ام ...» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان خواهرش در نوید شاد بخوانید.