«عبدالرحیم از ترک موتور پرید پایین و در چشم برهم زدنی تیربارِ تیربارچی زخمی شده را برداشت و پرید جلو خاکریز و به فریادهای محسن و کریم هم اهمیتی نمی داد و فریاد می زد: «با اینا باید اینطوری جنگید! فقط مواظب باشید از پشت سر منو نزنن!» قصه آنجا جالبتر میشود که عبدالرحیم، همزمان با هر شلیک، برای روحیه بچه ها «کِل» می کشید...» در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان دوست و همرزمش «علیرضا زارع» در نوید شاهد بخوانید.