قسمت ششم روزهای رختشورخانه؛
«همهمهای بلند شد. هر کس دلداریاش میداد، اما آن همه بیقراری پایان نداشت. با دیدن آن نشانهها فهمیده بود پسرش به شهادت رسیده است. قیامتی به پا شد. این تصویر که مادری میان آن همه لباس رزمنده، لباس خونآلود و ترکشخوردۀ پسر خودش را به دست بگیرد، برایمان سخت جگرسوز بود...»روایت «حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک» مادر بزرگوار شهیدان والامقام «عصمت و علیرضا پورانوری» است. خاطراتی از روزهای رختشورخانه را برای علاقه مندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
قسمت پنجم روزهای رختشورخانه؛
«وقتی حمله یا عملیاتی بود، باید میرفتیم رختشویخانه؛ چون تعداد شهدا زیاد بود. میگفتند: «بیمارستان مکان تخلیۀ شهدا شده»مثل عملیات فتح المبین که پشت سر هم شهید و مجروح میآوردند، در این عملیات خیلی از بچههای رزمندۀ دزفول به شهادت رسیدند. گاهی ما در آنجا اسامی شهدایی از دوستان یا آشنایانمان را که میشنیدیم، اشک امانمان نمیداد...»روایت «حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک» مادر بزرگوار شهیدان والامقام «عصمت و علیرضا پورانوری» است. خاطراتی از روزهای رختشورخانه را برای علاقه مندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
قسمت چهارم روزهای رختشورخانه؛
«خانم حسینزاده یک قرآن جیبی از توی لباسها پیدا کرد. شانه و عطر جیبی هم بود. آورد نشانم داد. با خودم گفتم: «خدایا! صاحب این قرآن و این عطر و شانه الآن کجاست؟!… خدایا! خودت جوونای ما رو حفظ کن و دوباره به آغوش مادرا برگردون...»روایت «حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک» مادر بزرگوار شهیدان والامقام «عصمت و علیرضا پورانوری» است. خاطراتی از روزهای رختشورخانه را برای علاقه مندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
سردار حمایت همایون جانباز و رزمنده غیور هشت سال دفاع مقدس و نماد مقاومت منطقه مغان اردبیل دار فانی را وداع گفت.
کد خبر: ۵۷۸۳۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
زندگینامه شهید «غلامشاه شادابیپور»
شهید والامقام «غلامشاه شادابیپور» با صیانت از دستاوردهای نظام شکوهمند اسلامیمان در لباس مقدس نیروی انتظامی و دوران زندگی نظامی که همهاش با مردانگی، شرف و درگیریهای مستقیم با باندهای قاچاق و شرارت گذشت و در حین مجاهدت و ایثارگری به اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت نائل آمد و سراجالمنیر دِه شد.
کد خبر: ۵۷۸۳۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
به بهانه سالروز شهادت نوجوان و قهرمان شهید/
نوید شاهد : «قصهای برای نخوابیدن» و «داستان بهنام» دو کتابی است که به روایت زندگینامه و رشادت های شهید نوجوان بهنام محمدی می پردازند.
کد خبر: ۵۷۸۳۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
به مناسبت هفته تربیت بدنی (۲۶ مهرماه)، معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امورایثارگران شهرستانهای استان تهران طی اردوی یکروزه جانبازان شیمیایی این اداره کل به دریاچه برنجستانک استان مازندران اعزام شدند. فیلمی از این اردوی به یادماندنی را در نوید شاهد مشاهده میکنید.
کد خبر: ۵۷۸۳۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
نوید شاهد سمنان به مناسبت برگزاری اجلاسیه شهدای والامقام شهرستان شاهرود، تصاویری از این اجلاسیه در قالب کلیپ برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۷۸۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
قسمت نخست خاطرات شهید «رجبعلی گرزالدین»
مادر شهید «رجبعلی گرزالدین» نقل میکند: «گفت: خیلی دوست دارم کمکت باشم! اما بعضی جاها نمیشه. شرمندهات هستم مادر! گفتم: تو به اندازه کافی به من کمک میکنی! تو پسر مهربانی هستی! خدا توفیقت بده! رجبعلی برای هرکسی که نیاز به کمک داشت، یار و یاور خوبی بود.»
کد خبر: ۵۷۸۳۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
به مناسبت هفته تربیت بدنی و به همت معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امورایثارگران شهرستانهای استان تهران، روز چهارشنبه(۲۵ مهرماه) اردوی یکروزه تفریحی به دریاچه برنجستانک استان مازندران با حضور ۴۰ نفر از ایثارگران شیمیایی شهرستانهای استان تهران برگزار شد. تصاویری از این اردو را در نوید شاهد مشاهده میکنید.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
شهید «رجبعلی گرزالدین» در وصیتنامهاش مینویسد: «ای مردم چهاردِه! در عزاداریهای اهل بیت(ع) شرکت کنید که ما هرچه داریم از برکت اهل بیت(ع) است؛ اگر جز این باشد، خدا در قیامت از شما میپرسد.»
کد خبر: ۵۷۸۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
به مناسبت بزرگداشت کنگره ملی شهدای غریب خوزستان برگزار میشود
به مناسبت بزرگداشت کنگره ملی شهدای غریب خوزستان، دبیرخانه اولین یادواره شهدای غریب اسارت خوزستان روایت صندلیهای خالی را به یاد و نام شهدای غریب اسارت برای علاقه مندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
قسمت سوم روزهای رختشورخانه؛
«گاهی وقتها در حین شستن لباسها، چشممان به صحنههای دردناکی میخورد. هر بار تکههایی از بدن شهدا مثل یک انگشت جدا شده یا تکه گوشت چسبیده به لباس یا استخوانهای ریزی که بر اثر انفجار روی لباس رزمندهها پاشیده بودند، از لای لباسها پیدا میشد و آه از نهادمان برمیآمد. طبق قراری که گذاشته بودیم، میبایست اول آنها را غسل میدادیم و بعد در محوطۀ بیرونی، توی خاک دفن میکردیم...»روایت «حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک» مادر بزرگوار شهیدان والامقام «عصمت و علیرضا پورانوری» است. خاطراتی از روزهای رختشورخانه را برای علاقه مندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
نوید شاهد : نشست خبری آیین اختتامیه هشتمین دوره «جشنواره ملی هنری فانوس» صبح فردا در باغ موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار می شود.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
از برگزیدگان استان در مرحلۀ ملی و نیز دستاندرکاران برگزاری مرحلۀ استانیِ پنجمین جشنواره قرآن و عترت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان شرقی تقدیر شد.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
قسمت دوم روزهای رختشورخانه؛
«چشمم افتاد به چند حوضِ سیمانی پر از آب با کلی لباس نظامیخونی و ملحفۀ بیمارستانیِ روی هم تلنبار شده. دقایقی نگذشته بود که چندنفر چندنفر به تعداد خانمها اضافه شد. همگی برای کمک آمده بودند. خانم ترابی به ما میگفت: «خیلی نیروی کمکی نیاز داریم. هر نفر میتونه، از فردا چند نفر دیگه رو هم همراهش بیاره اینجا. بسم الله!...»روایت «حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک» مادر بزرگوار شهیدان والامقام «عصمت و علیرضا پورانوری» است. خاطراتی از روزهای رختشورخانه را برای علاقه مندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
خاطرات قسمت اول روزهای رختشورخانه/
«چقدر خوشحال شدم! با خودم گفتم: «تا الآن هر کاری از دستم براومده، برای جبههها انجام دادم. حالا با جون و دل میرم، لباس هم میشورم.» بهش گفتم: «چند لحظه صبر کن، تا آماده بشم.» خانم حسینزاده و مادرش، کوکب عزیزی، و دخترهایش، خانم عظیمی و چند نفر دیگر که توی کوچه بودند، با دیدن ماشین و آن جمع خانمها آمدند کنارمان ایستادند و گفتند: «اگه کاری از دستمون برمیآد، ما هم میآییم.»
بهشان گفتم: «باید بریم برای شستوشوی لباس رزمندهها...» روایت «حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک» مادر بزرگوار شهیدان والامقام «عصمت و علیرضا پورانوری» است. خاطراتی از روزهای رختشورخانه را برای علاقه مندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹
گفتوگو با آزاده جانباز و نویسنده تازهترین کتاب نشر شاهد:
نوید شاهد : برای مادرم نوشتم که اگر زنده برگشتم، قول می دهم خاطراتم از جنگ را به صورت مشروح در کتابی بنویسم. شب قبل از عملیات که آمدند وسایل مان را تحویل بگیرند، نامه را در کیفم گذاشته و گفتم به خواهرم تحویل دهند تا اگر شهید شدم، مادرم را کم کم آماده کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «رضا بلوچی» میگوید: در سن 18 سالگی که وارد این صنعت شد پشتکار، راستی، صداقت، ایمان و عبادت جزئی از کارش بود. سال 1381 وارد سازمان وزارت دفاع شد و در سال 1398 حین انجام وظیفه امداد و نجات، جانش را فدای همکارانش کرد و لبیک به ندای خداوند متعال گفت.
کد خبر: ۵۷۸۲۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
پدر «شهید رجبعلی گُرزالدین» نقل میکند: «چندین نامه برایمان فرستاد. در نامههایش ما را به صبر، استقامت و اطاعت از امام خمینی(ره) سفارش میکرد. میگفت: اگه در اون زمونه نبودیم که دین خدا رو یاری کنیم، الآن که هستیم باید...»
کد خبر: ۵۷۸۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸