کتاب تلخ و شیرین

کتاب تلخ و شیرین
خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»

بخشی از خاطرات جانباز 10 درصد هشت سال دفاع مقدس « محمدعلی مشکور »/استان گلستان(1)

در آسمان نور عجیبی ایجاد شد. متوجه شدیم که این موشک های زمین به زمین است که به دزفول می خورد. یادم هست که بر اثر همان واقعه، دزفول حدود 600 شهید داد.
خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»

بخشی از خاطرات جانباز 35 درصد هشت سال دفاع مقدس « محمدحسین غفاری»/استان گلستان(1)

نیروی اطلاعات عملیات، یعنی از همه چیز خود گذشتن ، آن ها از نیروهای دیگر جلوتر بودند، به این معنا که در ایثار و شهادت پیشتاز بقیه بودند.
خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»

بخشی از خاطرات جانباز 25 درصد هشت سال دفاع مقدس « رمضان ساوری»/استان گلستان(1)

من در عملیات آزادسازی مهران در سال 65 شرکت کرده بودم. آن زمان من بسیجی بودم. صبح روز عملیات ، یک خمپاره 60 کنار من افتاد و از ناحیه پا آسیب دیدم. شریان پای من قطع شده بود و خون زیادی از من می رفت
خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»

بخشی از خاطرات جانباز 45درصد هشت سال دفاع مقدس « یحیی رامشین»/استان گلستان

به خاطر سن کم و جثه ضعیف ، مرا به جبهه اعزام نمی کردند.این موضوع ادامه داشت تا سال 61 که من بعنوان نیروی ویژه بسیج، فعالیتم را در سپاه آغاز کردم .
خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»

بخشی از خاطرات جانباز 70درصد هشت سال دفاع مقدس « داوود عامری»/استان گلستان

در کربلای 5 به خاطر شرایطی که موجود بود و امکان برپایی دکل نبود.به فرمانده پیشنهاد دادم که شبانه کیسه گونی را روی نخل ها ببرم.
خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»

بخشی از خاطرات جانباز 65% هشت سال دفاع مقدس « صادق روشنی»/استان گلستان

از این جهاد، هدیه خداوند را دریافت کردم/حضورم در مناطق عملیاتی باب فضیلت بود و افتخار می کنم که در پیروزی از سنت نبوی وارد عرصه جهاد شدم
طراحی و تولید: ایران سامانه