مادر شهید «مجتبی ثقفی» میگوید: «زمانی که جنازه اش را ندیده بودم. بعد از یک سال خواب دیدم که جعبهای را آوردند و گفتند این جنازه مجتبی است و آن را باز کردند که دیدم مجتبی بلند شد گفت مادر چرا این قدر ناراحتی میکنی من که سالم هستم و من شروع کردم به صدا کردن پدر مجتبی گفت؛ بلند شو مجتبی آمده که دیدم او را در خواب دیدهام.»