می خواهم با تو باشم

می خواهم با تو باشم

می‌خواهم با تو باشم حاج احمد!

کتابی به نام "می‌خواهم با تو باشم" به کوشش علی اکبری گردآوری شده است که خاطراتی از زندگی سردار جاوید نشان سپاه اسلام احمد متوسلیان را بیان می‌کند.

راز غیب شدن حاج احمد

آنچه میخوانید خاطره ای کوتاه از حاج احمد متوسلیان، به روایت همرزم ایشان برگرفته از کتاب« می خواهم با تو باشم » است.

سفر بی پایان حاج احمد

بیستم خرداد سال 1361، یک روز قبل از اعزام، رزمندگان در پادگان امام حسین (ع) تهران به دستور حاج احمد گرد هم آمدند تا آخرین اتمام حجت ها برای آن ها گفته شود.
بیست و چهارم دی ماه سال 1360

روزی که حاج احمد متوسلیان با کردستان وداع کرد

پس از کسب موفقیت های پی در پی حاج احمد و یارانش در غرب، محسن رضایی از او خواست تا تیپی را در جنوب تشکیل دهد.

اهتمام حاج احمد متوسلیان به اموال مردم

همراه حاج احمد برای بازرسی به یکی از پایگاه های مرزی رفتیم، سر ظهر بود. آن ها از حاج احمد خواستند تا نهار را پیششان باشد. التماسش می کردند. قبول کرد و گفت: «باشه، ناهارو با شما می خورم» سفره پهن شد و غذا را آوردند.
خاطراتی از حاج احمد متوسلیان

هدف رفتن حاج احمد متوسلیان به دزلی چه بود؟

آن زمان در محورهای کردستان از ساعت 5 بعدازظهر، هیچ ترددی انجام نمی شد. از ساعت 4:30 تامین جاده کم کم جمع می شد.
خاطراتی از حاج احمد متوسلیان

از ضد انقلاب نترسید

مردم! انقلاب یعنی قرآن، قرآن یعنی مردم حضرت رسول، یعنی آبادی، نعمت و امنیت برای شما و بچه های معصوم تون. از ضد انقلاب نترسین. شما کُردین، از شجاع ترین مردم این مملکت، به ذلت تسلط یک مشت بی دین تن ندین.

خاطرات احمد متوسلیان (3)؛ فتح وانی وروگپ

قرار بود «وانی وروگ» عراق را بگیریم. با چند تا از کردهای عراقی به سمت مرزهای عراق حرکت کردیم. آنها راهنمای ما بودند. ساعت نه شب بود و حاج احمد هم جلوی صف. سه ساعتی پیاده رفتیم.

یادواره ای از حاج احمد متوسلیان به روایت محسن کاظمینی

مقام معظم رهبری آمده بودند مریوان. عراقی ها که این قضیه را فهمیده بودند، با هواپیماهایشان آمدند و «دزدلی» را بمباران کردند. ما هم آقا را برگرداندیم.
طراحی و تولید: ایران سامانه