سرافرازی اقلیت های دینی در جنگ تحمیلی / 12 روایت از شهدای ادیان توحیدی

نوید شاهد: حضور اقلیت های دینی در انقلاب و دفاع مقدس نمادی از همبســتگی ملی ایرانیان و تصریح این واقعیت است که تمام اقوام و ادیان الهی و توحیدی اعم از مسلمان و غیر مسلمان یکپارچه به میدان آمدند و با حضور در جبهه های دفاع از خاک و میهن شان، پرچم اتحاد و همدلی را برافراشتند.آنچه در ادامه می آید، گزیده روایت های ناب و منتشر شده ماهنامه تاریخی شاهد یاران از گروه مجلات شاهد بنیاد شهید و امور ایثارگران است که یادمان ادیان توحیدی منتشر شده است.

شهادت در شب عید میلاد مسیح
یکی از خویشاوندان من برای دیدار با همسر باردارش از اسلام آباد غرب، راهی تهران شده و در اولین محل سوختگیری به همراه دیگر همرزمانش بر اثر حمله هوایی دشمن به شهادت میرسد. او میتوانست قبل از رفتن به سربازی، از کشور خارج شود اما به همسرش گفته بود: من نمیتوانم از دیگر همرزمانم جدا باشم. این شهید در شب عید میلاد حضرت مسیح به شهادت رسید. همیشه گفته ام که شهیدان آشوری، شهیدان مظلومی بوده اند. آنها خاضعانه، جان خود را نثار میهن کردند./ راوی آلبرت کوچویی رئیس انجمن آشوریان تهران ص15
خواب دیدم آلفرد در رودخانه افتاده است
اقلیتهای دینی عقیده دارند که ما در این کشور به دنیا آمدهایم و این خاک، وطن ماست و لذا حضورمان در جنگ به معنای دفاع از خاکمان است. ما با وجود اینکه اقلیت مذهبی محسوب میشویم اما ۵۰۰ سال است که در این کشور زندگی کردهایم و در راه وطن جان خود را نیز فدا میکنیم. آلفرد شخصیت مهربانی داشت و اهل مطالعه بود.وقتی دوستانش برای رفتن به سینما یا گردش دنبالش میآمدند، میگفت این کتاب برای من حکم سینما و تفریح را دارد. دغدغه او کمک به مردم بود. روزی که لباس سربازی تهیه کرده بود و قصد رفتن داشت، خواب دیدم که آلفرد در رودخانه افتاد که گواه بر شهادتش بود. بعد از شهادت آلفرد شبی خواب دیدم که آلفرد گفت که لباسهایم به ویژه لباس شهادت را به دیگر دوستانم دهید چرا که دیگر نیازی به این لباس ندارم. دوستانش اجازه ندادند که من جسد آلفرد را ببینم چرا که بدن وی پر از خون و لباسهایش آسیب دیده بود./ راوی پدر ومادر شهید آلفرد گبری ص17
حدود ۲۰۰ خانواده شهید در بین اقلیتهای دینی داریم
در بنیاد شهید هیچ فرقی بین برادران مسلمان و ادیان توحیدی نیست. برای مثال مشابه همان دیدارهای طرح سپاس که برای خانوادههای شهدای مسلمان انجام میشود، برای ارامنه، اقلیتهای دینی و ادیان توحیدی هم برگزار میشود. نکته بارز آنکه مقام معظم رهبری در کنار دیدار با خانوادههای شهدای مسلمان، با خانوادههای شهدای ادیان توحیدی هم دیدار دارند. در کل کشور حدود ۲۰۰ خانواده شهید در بین اقلیتهای دینی داریم. تعداد شهدای ارامنه از همه بیشتر است و پس از آن کلیمیها و سپس زرتشتیها بیشترین شهید را دارند. غرب در حوزه اقلیتهای دینی نخواهد توانست به هیچ موفقیتی برسد. میزان احترام به حقوق جامعه بزرگ اقلیتهای دینی در ایران، با کشورهای غربی و آمریکا قابل مقایسه نیست. اساساً دشمن نمیتواند در این حوزه سرمایهگذاری کند و به نتیجهای برسد چرا که عنصر وحدت در میان تمامی اقوام ایرانی و ادیان توحیدی در این کشور شکل گرفته و استحکام یافته است. ما هر ساله در گلزار شهدای ارامنه، زرتشتی، کلیمی مراسم برگزار میکنیم. بسیاری از معابر و کوچهها و خیابانهای مناطق اقلیت نشین به اسم شهیدان ادیان توحیدی نامگذاری شده است./ راوی یعقوب سلیمانی معاون فرهنگی بنیاد شهید 32

واهیک به خانه برنگشت
دختر عمه بنده جایی مشغول به کار بودند و از قضا شوهر همکارشان ارتشی بود، دختر عمهام از آن شخص ارتشی درخواست کرد که واهیک دوباره به مرخصی بیاید و کنار خانواده باشند تا از دلتنگی پدر و مادر کم بشود و آن آقا هم لطف کردند و به برادرم مرخصی دادند. اما برادرم نپذیرفت و مرخصی را رد کرد. بعد از مدتی که واهیک برادرم به خانه برگشت از او پرسیدم که چرا مرخصی را قبول نکرد و برادرم به من گفت که اولاً اگر من برای مادرم به مرخصی میآمدم حق همسنگرانم و دوستانم ضایع میشد. ثانیاً اینکه آن شرایط و آن زمان نوبت پست من بود و اگر دوستانم در آن شرایط و مکان در نبود من شهید میشدند من تا آخر عمرم باید زجر میکشیدم و عذاب وجدان میگرفتم! او حتی در دوران جبهه هم حواسش به همه چیز و مهمتر از همه به رعایت عدالت بین همرزمانش بود و به خاطر همین اخلاق و مهربان بودن بین همه همرزمانش زبان زد شده بود و همه دوستش داشتند./ راوی برادر شهید واهیک یسائیان ص 39
تعمیرگاه نوریک
یک بار گویا یکی از تجهیزات در منطقه_مثل اینکه پمپی خراب شده بود_ دچار مشکل شده بود و کارشناسها هم نتوانسته بودند آن را درست کنند اما نوریک بنا به تجربه فنی که داشت آن را تعمیر کرده بود. پس از آن بود که به او یک تشویق نامه به او دادند و ۴۵ روز هم مرخصی برایش در نظر گرفتند. عکسهایی هست که نشان میدهد یک کیوسک به او داده بودند و او آن را به یک کارگاه تبدیل کرد. وسایل باطری سازی را در آن گذاشته بود و از آن کیوسک به عنوان کارگاه استفاده میکرد. بالاخره آن زمان در منطقه عملیات بود. آمبولانس میآمد که ایراد پیدا کرده بود و نوریک آن ایرادات را برطرف میکرد. حتی ماشینهای سنگین مانند لودر، بیل مکانیکی و ...هم بود تا جایی که میتوانست مشکلاتشان را حل میکرد. / راوی ژنریک باباجانیانس برادر شهید ص42
گفتگوی صمیمی پدر شهید آوانسیان با رهبر انقلاب
پدرم روزها صندلی میگذاشت جلوی در خانه و با همسایهها و رفقایش صحبت میکردند. همان روزی که من خبر شهادت وازگن را به آن ترتیب فهمیدم یک آقایی هم رفته بود خبر شهادت را به پدر یا مادرم بدهد. پدرم آن روز ظهر، تنها نشسته بود جلوی در خانه. آن آقا میآید و سراغ پلاک ۸ را میگیرد. پدرم بعد از شنیدن خبر شهادت برادرم روی همان صندلی تاشوی مخصوصش سکته خفیف کرد و بعد از آن تا آخر عمر خانه نشین و زمینگیر شد. آقای خامنهای به پدرم گفته بودند که اگر کمکی لازم دارید ما در خدمتتان هستیم پدر هم ضمن تشکر از محبت و توجه ایشان عرض کرده بودند که الحمدالله همه چیز رو به راه است و به چیزی نیاز ندارم خداوند به من ۵ پسر داده بود که یکی را در راهش فدا کردم؛ فقط دلم شور رزمندهها را میزند که نکند. آنجا چیزی کم و کسر داشته باشند./ راوی برادر شهید وازگن آوانسیان ص49و50

وطن ما اینجاست
همه ما به یک آب و خاک تعلق داریم وطن ما اینجاست حس وطن خواهی در همه ما در تک تک سلولهای بدن ما جریان دارد. ما برای مملکت جنگیدیم، جنگ تحمیلی یک تجاوز بیرحمانه بود که کسی نمیتوانست به عنوان فرزند این وطن ساکت و تماشاگر بماند. من مشاهداتم را از ابعاد تجاوز و بیرحمی دشمن بعثی بارها برای دوستان و آشنایان توصیف کرده ام من با چشم شاهد تخریب و ویرانی منازل، قتل عام شهروندان غیرنظامی و غارت اموال مردم بودم. مردم این کشور ناموس ما هستند و آیا یک انسان راضی میشود کسی در روز روشن شاهد ویرانی سقف خانه هم وطن خویش باشد. اینکه ملت ما توانست از جنگ ۸ ساله آبرومندانه خارج شود به خاطر همین غیرت و و روح وطن پرستی مردم بود.راوی برادر شهید هراچ طورسیان / ص60
دیدار با رهبر در شب میلاد مسیح
شب تولد حضرت مسیح (ع) ساعت ۶ بود که دیدیم سه چهار نفر آمدند داخل و یک نفر هم جلوی در ایستاده بود. یک نفر گفت من اینجا هستم تا ماشین صدا و سیما بیاید، گفتم آقا بفرما داخل من اینجا میایستم و راهنمای اش میکنم دیدم گفت نه و بعد از آن سوالهایی در مورد رسیدگی بنیاد شهید از ما پرسید که من هم گفتم بالاخره آن چیزی که خواستیم انجام دادند.بعد گفت چند تا خط تلفن و چند تا گوشی تلفن دارید که اون را نیز جواب دادم. بعد از این پرسشها بود که گفت مقام معظم رهبری به خانه شما میآید!هنوز ۱۰-۲۰ ثانیهای طول نکشید که دیدم ایشان آمد به حدود نیم ساعتی هم نشستند و رفتند. آرزوی ما این است که یک ایران خوب، سرافراز، دارای امنیت و اقتصاد با ثبات برای مردم وجود داشته باشد تا همه مردم به آرامش و با خیال راحت در این مملکت زندگی کنند. ما اقوام و اقلیتهای دینی کنار هم خیلی راحت در حال زندگی هستیم و با دوستان مسلمان مان دوستانه زندگی میکنیم. راوی خواهر وداماد خانواده شهید داودیان ص 62
زیر تابوت ژوزف همه یا حسین (ع) می گفتند
شاید همین علاقه او به شهادت بود که در نهایت تشییع پیکر او هم با دهه اول محرم مصادف شد.چنان تشییع جنازهای شد که آن سرش ناپیدا. همه لباس مشکی به تن داشتند و زیر تابوت ژوزف، به سر و سینه زنان، گریه میکردند و حسین حسین میگفتند.هنگامه ای شده بود! باور کنید زمین زیر پایمان میلرزید. مادر شهید میگفت: چند شب قبل از اینکه برویم معراج شهدا و بفهمیم شهید شده،خواب دیدم یه کسی میخواهد به زور وارد خانه شود. رفتم و نگذاشتم، بعد همان آدم رفت و یک چوب خیلی دراز آورد و با آن چوب زد چراغ خانهمان را خاموش کرد!واقعاً هم بعد از ژوزف، چراغ خانهمان خاموش شد. راوی داماد شهید ژوزف شاهینیان ص 52

روایت شیرین یک دیدار
«آودیشو» نام یکی از پیروان و سرداران حضرت مسیح است که به خاطر حضرت مسیح در زمان رومیها به شهادت رسید. کلیسایی نیز به نام آودیشو پابرجاست که پدر و مادرم در این کلیسا نذر کرده بودند که فرزندی داشته باشند. پدرم به احترام کلیسای آودیشو ۷ سال موهای سر برادرم را کوتاه نکرد. بعد از ۷ سال به اندازه وزن موهای کوتاه شده اسکناسهای به کلیسا هدیه داد. زمانی که آیت الله خامنهای به منزل ما آمدند، و با ما صمیمی بودند، حسی در من که آن زمان ۱۵ ساله بودم، ایجاد کرد که انگار سالهاست با ایشان دوست و آشنا هستم. زمانی که ایشان به منزل ما آمدند، بعد از اظهار نظر بنده در مورد ممنوعیت زبان آشوری، ایشان به همراهانشان گفتند که این مسئله را پیگیری کنند و دقیقاً پس از یک هفته، زبان آشوری از سمت انجمن در میان مدرسه رفع ممنوعیت شد. ایشان از چایی و کیک تهیه شده میل کردند و حتی قصد داشتند خودشان میوه را پوست بگیرند که یکی از همراهان با اجازه ایشان چندین سیب پوست گرفته و به ایشان داد. ایشان نیز سیبهای پوست گرفته را در ابتدا به ما و همراهانشان تعارف کردند. جو بسیار صمیمی بر فضا حاکم بود به طوری که ما با ایشان صمیمی بودیم که گویا از اعضای خانواده ما محسوب می شدند./ راوی آلبرت بدال داود برادر شهید اودیشیو ص67

عراق آتش بس را نقض کرد، وهانج به جبهه برگشت
وهانج از همان اول تکلیف همه را مشخص کرد و گفت: جنگ و دشمن، مسلمان و مسیحی نمیشناسند. عزت و ناموس مان در خطر است. گذشت زمان نشان داد که آن جوانان چه توطئه بزرگی را از سر کشور و مردم ایران دور کردهاند. در سایه شجاعت و از جان گذشتگی آنهااست که امروز بعد از چندین سال هر کجا صحبت از دفاع از کشور میشود حتی امثال من که سن و سالی از ما گذشته میگوییم برای دفاع از کشور چنان که مورد تعرض و تجاوز دشمن خارجی قرار بگیرد آمادهام وارد میدان شوم. وهانج بعد از مدتها حضور در جبهه مرخصی آمده بود اما درست در حین مرخصی خبر رسید عراق آتش بس را نقض کرده و اوضاع جبههها ملتهب شده است. تا آنجا که یادم میآید بعد از این خبر او ساکش را برای بازگشت به جنگ برداشت و من هرچه اصرار کردم کمی صبر کند تا قدری این التهاب فروکش کند اما او نکرد، در حالی که هنوز ۱۵ روز از مرخصیاش باقی مانده بود، دوباره راهی جبهه شد، اما این بار رفتنش برگشتی نداشت. راوی لورنس رشید پور برادر شهید وهانج ص72
ژوزف هنرمند بود
به نظرم، شهدای ما بینیاز از تعریف و تحسین ما هستند. در همه کشورها و آئینها از جان گذاشتن افراد به ویژه اگر از نسل جوان باشند بزرگترین ارزش به حساب میآید. این ما و مردم ایران به ویژه نسل جوانان ما هستند که نیاز به زنده نگه داشتن نام قهرمانانش دارد اگر میخواهیم این کشور استوار و قدرتمند بماند باید راه رسم و شهیدان حفظ شود و سینه به سینه به آیندگان منتقل شود. شما رسانهها در این کار نقش مهم دارید. نباید فرصت مراسمها و اجتماعاتی که در هر فصل برگزار میشود را از دست بدهید. مثلاً ایام میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام فرصت خوبی برای یادآوری حماسههای تاریخی این قهرمانان است. ژوزف عزیز مثل همه جوانان رزمنده با پیش آمدن ضرورت جنگ و دفاع از کشور فرصت پیدا نکرد استعدادهای علمی خود را به منصه ظهور برساند. ایشان با علاقه شدیدی که به حوزههای هنری داشت مقطع متوسطه را در هنرستان با نمرات بالا گذراند.آن روز بحث حفظ ایران وموجودیت تاریخی یک کشور در میان بود.کشوری که سرزمین ومیراث تمدنی وتاریخی ما است.آن رور اصلا این موضوع مطرح نبود که چه کسی در جنگ آسیب می بیند.
راوی خواهر شهید ژوزف شاهی ص74

بورسیه تحصیلی خارج گرفت، لباس سربازی پوشید
زوریک تنها پسر خانواده بود به همین دلیل من و چهار خواهرش به او خیلی محبت میکردیم، او پسر درس خوان و باهوشی بود، در تمام مقاطع تحصیلی شاگرد اول شده بود، حتی در کنکور توانست سهمیه بورسیه خارج از کشور را به دست آورد اما نرفت و گفت: من هیچ وقت از ایران نمیروم دوست دارم به خاک وطنم خدمت کنم و لباس سربازی بپوشم. در آخرین باری که زوریک به خواب پدرش رفته بود از او پرسیده بود: پدر چرا اینجا ایستادهای؟ پدرش جواب داده بود: پس کجا بایستم؟ زوریک گفته بود: بیا اینجا پیش من، ببین چه باغ بزرگی خریده ام. ببین اینجا چه درختهایی سیب قرمزی دارد. راوی مادر شهید زوریک مرادیان ص76
توصیه رهبری در شب کریسمس
آن روزها حال و هوای کریسمس در خانه ما بود و رهبری هم آمده بودند تا عید را به ما تبریک بگویند. ما هم از این بابت خوشحال بودیم. رهبری اطلاعات خوبی از آداب ما در مورد کریسمس داشتند و گفتند که میدانم کریسمس به روایت ارامنه بر خلاف کاتولیکها و دیگران قبل از ژانویه است و برای همین وقتی میخواهند برای کریسمس پیام بدهند از نظر زمانی طوری پیام را صادر میکنند که با کریسمس همه مسیحیان تناسب داشته باشد. و همچنان ایشان توصیه کردند که هنوز برای درس خواندن دیر نشده و به محض اینکه فرصتی به دست آوردم اقدام کنم. خیلی تاکید داشتند که قدر فرصت جوانی را بدانم و آن را صرف لذتهای زودگذر نکنم تا بتوانم از این سرمایه مهم برای ایجاد یک سرمایه ماندگار استفاده بکنم. راوی آرمین موسسیان فرزند وبرادر شهیدص92
پایان/ ر