قصهی شهادت فرماندهی گردان ۱۷ ساله

به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید «مصطفی کرباسیان»، یادگار کرمرضا چهارم مرداد ماه سال ۱۳۴۷ در تهران به دنیا آمد. پدرش کرم رضا، بنا بود و با ساختمان سازی و بنایی مخارج زندگی را تامین میکرد. سال ۱۳۵۴ وارد دبستان شد و دانش آموز سال سوم متوسطه در رشته اقتصاد بود که از سوی بسیج روانه جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. در عملیاتهای متعدد شرکت کرد. سرانجام پس از سالها مجاهدت در راه خدا و شرکت در عملیاتهای مختلف در شانزدهم بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای باغ بهشت شهرستان همدان واقع است.
زهرا کرباسیان خواهر شهید «مصطفی کرباسیان» روایت میکند:
برادرم مصطفی، پسری آراسته، منظم و مسئولیتپذیر بود. خط اتوی لباسش همیشه مشخص بود، کفشها و پوتینهایش برق میزد و حتی کتابهای درسی که از جبهه میآورد با جلد کاغذی و پلاستیکی مرتب شده بودند.
در خانه، همیشه برای کمک به مادرم، وظایف را بین بچهها تقسیم میکرد. یکی را مسئول خرید نان، دیگری را مسئول پُر کردن منبع آب و دیگری را به کار دیگری میگماشت. در محله نیز به همه به ویژه سالمندان کمک میکرد.
او نه تنها از لحاظ اخلاقی نمونه بود، بلکه در تحصیل و نویسندگی نیز بسیار توانمند بود. معلمش بعد از شهادتش به منزل ما آمد و گفت: «بعد از ۲۰ سال سابقه کاری، تنها دانشآموزی که توانست در انشاء از من بیست بگیرد، مصطفی بود.»
دوستانش از شجاعت و مدیریت فوقالعادهاش تعریف میکردند و میگفتند: «با وجود سن کم، چنان توانمند، مدیر و نترس بود که او را به فرماندهی گردان انتخاب کردند.»
وقتی آتش دشمن سنگین میشد و کسی جرائت بالا آوردن سرش را نداشت، او بیهیچ ترسی در خط مقدم رفت و آمد میکرد، تجهیزات را مدیریت میکرد و حتی به خاک دشمن نفوذ کرده، تفنگها و ادوات جنگی را به غنیمت میگرفت. مصطفی از ۱۴ تا ۱۸ سالگی در مناطق مختلف جبهه حضور داشت. آخرین سمت او، فرماندهی گردان احتیاط بود و سرانجام در عملیات کربلای پنج در منطقهی شلمچه به شهادت رسید.
پس از شهادت مصطفی، در مشکلات و سختیها از او کمک میگیرم. به یاد دارم یکبار که مادرم تصادف شدیدی کرد و در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود به مزار برادرم رفتم و گفتم: «دیگر خودت میدانی و مادر، باید کمک کنی. از دست من کاری بر نمیآید.» با اینکه هیچکس امیدی به بهبودی او نداشت، اما به لطف خدا، مادرم سلامتی خود را بازیافت و سالها بعد از آن زندگی کرد.
قبل از شهادتش، شعری نو برای مادر سروده بود:
سلامای مادر خوبم، سلامای خوب و محبوبم
سلامم را پذیرا باش
سلامم را که از سنگر به سویت اوج میگیرد.
از جبهه دیار خون و آتش موج میگیرد...
انتهای پیام/